عمارت کیم p12
ویو ا.ت
الان ۱ ماه از اون روز نیگذره تهیونگ هم گیر داده که من شنا یاد بگیرم منم نمیخوام یاد بگیرم دیروز کلی دعوام کرد چون دیده بود تو باشگاه پر پسره و منم با شریک و اینام برای همین دعوام کرد امروز عصبیه ولی اون نباید سرم داد میزد
فلش بک به دیروز
ا.ت:تهیونگ آروم من میترسم چرا انقدر تند میرونی؟(ترس)
تهیونگ:ساکت شو من باید تکلیفمو با تو روشن کنم
ا.ت:هقق تهیونگ این زیادیه من میترسم هققق تهیونگ (آخرش داد)
تهیونگ:ساکت شو ا.ت فقط(یکم بلند)
ا.ت:هقق تهیونگ تورو خدا هققق هققق(گریه)
تهیونگ وقتی دید ا.ت واقا گریه میکنه سرعت ماشینو پایین آورد و رسیدن عمارت
تهیونگ:برو بالا تو اتاق
(منحرف میخواد حرف بزنع)
ا.ت:باشه
رفتش بالا که تهیونگ اومد
و داد و بیداد و دعوا که گشادیم میاد بنویسم
تهیونگ:خفه شو (داد)
ا.ت:.....(گریه اروم)
تهیونگ:من میرم بیرون
(فلش بک به حال )
ویو ا.ت
رفتم پایین صبحونه بخورم تهیونگ اومد
تهیونگ:سلام (سرد)
ا.ت:......
(واقا میل نداشتم چیزی بخورم تهیونگ هم که حساس ولی الان که باهام قهره پس به نفعه منه)
ا.ت:اجوما ببهشید من میل ندارم
اومدم پاشم که
تهیونگ:تا صبحونت رو نخوری پاتو از اینجا اونور نمیذاری(جدی)
ا.ت:مگه به شما هم ربطی داره آقای کیم؟(سرد)
تهیونگ:بشین وگرنه خودم میشونمت و به من ربط داره
ا.ت:چیکارمی؟
تهیونگ:میخوای بهت نشون بدم
بشین و بخور وگرنه تا شب هم تکون نمیخوری به چند نفر سپردما(سرد)
بعد رفت
ویو ا.ت فک کردم الکی میگه راستش اون ۱ بار منو به خاطر اینکه غذا نخوردم تنبیه کرد ولی اینبار که واقا سرباز نذاشته آره بابا بیخیال رفتم بالا رو تخت و گوشی دیدم الان که دوس دخترشم بهم میذاره که گوشی داشته باشم
الان ۱ ماه از اون روز نیگذره تهیونگ هم گیر داده که من شنا یاد بگیرم منم نمیخوام یاد بگیرم دیروز کلی دعوام کرد چون دیده بود تو باشگاه پر پسره و منم با شریک و اینام برای همین دعوام کرد امروز عصبیه ولی اون نباید سرم داد میزد
فلش بک به دیروز
ا.ت:تهیونگ آروم من میترسم چرا انقدر تند میرونی؟(ترس)
تهیونگ:ساکت شو من باید تکلیفمو با تو روشن کنم
ا.ت:هقق تهیونگ این زیادیه من میترسم هققق تهیونگ (آخرش داد)
تهیونگ:ساکت شو ا.ت فقط(یکم بلند)
ا.ت:هقق تهیونگ تورو خدا هققق هققق(گریه)
تهیونگ وقتی دید ا.ت واقا گریه میکنه سرعت ماشینو پایین آورد و رسیدن عمارت
تهیونگ:برو بالا تو اتاق
(منحرف میخواد حرف بزنع)
ا.ت:باشه
رفتش بالا که تهیونگ اومد
و داد و بیداد و دعوا که گشادیم میاد بنویسم
تهیونگ:خفه شو (داد)
ا.ت:.....(گریه اروم)
تهیونگ:من میرم بیرون
(فلش بک به حال )
ویو ا.ت
رفتم پایین صبحونه بخورم تهیونگ اومد
تهیونگ:سلام (سرد)
ا.ت:......
(واقا میل نداشتم چیزی بخورم تهیونگ هم که حساس ولی الان که باهام قهره پس به نفعه منه)
ا.ت:اجوما ببهشید من میل ندارم
اومدم پاشم که
تهیونگ:تا صبحونت رو نخوری پاتو از اینجا اونور نمیذاری(جدی)
ا.ت:مگه به شما هم ربطی داره آقای کیم؟(سرد)
تهیونگ:بشین وگرنه خودم میشونمت و به من ربط داره
ا.ت:چیکارمی؟
تهیونگ:میخوای بهت نشون بدم
بشین و بخور وگرنه تا شب هم تکون نمیخوری به چند نفر سپردما(سرد)
بعد رفت
ویو ا.ت فک کردم الکی میگه راستش اون ۱ بار منو به خاطر اینکه غذا نخوردم تنبیه کرد ولی اینبار که واقا سرباز نذاشته آره بابا بیخیال رفتم بالا رو تخت و گوشی دیدم الان که دوس دخترشم بهم میذاره که گوشی داشته باشم
۱۳.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.