part ❹⓿👩🦯🦭
هیون « *خنده... جیهوپ.... تو پیشنهاد منو رد کردی اما به نظرت یونگی ارزش همسری بورام رو داره؟ من میتونستم
یونگی « بهتره خفه شی هیون... در ظمن بگو خانم مین دهنت عادت کنه
بورام « قرار گرفتن نام خانوادگی یونگی پشت اسمم حس خیلی خوبی بود اما... اما شرایط اصلا خوب نبود... جیهوپ و یونگی خیلی عصبانی بودن و هیون ریلکس به اونا خیره شده بود
هیون « اوه چه غیرتی... خب آقای شوهر و تو جناب برادر... دو دقیقه میخوام با بورام صحبت کنم
یونگی « فکرشم نکن
جیهوپ « عمرا
بورام « جیهوپ... یونگی
یونگی « تشریف میبرین بالا توی اتاق بنده تا بعد خدمتتون برسم؛ همین الان
بورام « میدونستم مقاومت و مخالفت اونم الان اصلا به صلاح نیست اما.... اگه ما میرفتیم یقینا دعوا می شد... پس جلو رفتم و گفتم « بیاین اتاق من... اما فقط ده دقیقه .. اونم چون دوست ندارم به خاطر شخص بی ارزشی مثل شما دوتا از افراد مهم زندگیم توی دردسر بیفتن
یونگی و جیهوپ « بوراممممم...
بورام « ببخشید...
_منتظر پاسخی از طرف جیهوپ و یونگی نموند و رفت توی اتاقش... چند دقیقه بعد هیون با لبخند چندشی وارد اتاق شد و روی صندلی نشست....
هیون « بعد از رفتن بورام پوزخندی حواله چهره عصبی جیهوپ و یونگی کردم و رفتم دنبال بورام.... اون دختر مهره ماری داشت که منو به سمت خودش میکشید روی صندلی نشستم و بهش زل زدم...
بورام « خیلی خب چیکارم داشتی؟ اگه میخواهی همین جوری به من زل بزنی بهتره وقتم رو تلف نکنم و برم
هیون « همه دخترا از خداشونه من بهشون نگاه کنم اما تو.... تو یه موجود خاصی دختر
بورام « از روی صندلی بلند شدم و چند قدمی نزدیکش شدم...داری یه ارباب زاده رو با دخترای دور و ورت مقایسه میکنی؟ *خنده... میگی چیکارم داشتی یا بگم بیان ببرنت؟
هیون « این طرز صحبت کردن با رئیس آینده ات اصلا به صلاح تو نیست الهه ی زیبایی
بورام « چی بلقور کردی ؟ رئیس؟
هیون « اره بیبی گرل.... بهتره باهام همکاری کنی تا شاید از جون عشق عزیزت و داداشت بگذرم
بورام « خوب گوشاتو باز من سو هیون.... مگه اینکه از روی جنازه من رد بشی تا به اون دوتا آسیب بزنی! الانم از جلوی چشمام دور شو
هیون « بلند شدم و مقابلش قرار گرفتم که چند قدم عقب رفت.... تو از من میترسی چقدر جرعت میکنی منو تهدید کنی گربه کوچولو؟
بورام « وقتی پای یونگی و جیهوپ وسط باشه همین گربه کوچولو بزرگترین کابوست میشه....
_عصبی از اتاقش خارج شد و رفت توی سالن اصلی.... یونگی و جیهوپ روی مبل سلطنتی روی سالن نشسته بودن و همراه های هیون همچنان گوشه ای ایستاده بودن ... با اومدن بورام جفتشون بلند شدن
بورام « جیهوپ و یونگی خیلی عصبانی بودن ! با بیرون اومدن من جفتشون بلند شدن و ایستادن.... وئول تندی خودشو به من رسوند
یونگی « بهتره خفه شی هیون... در ظمن بگو خانم مین دهنت عادت کنه
بورام « قرار گرفتن نام خانوادگی یونگی پشت اسمم حس خیلی خوبی بود اما... اما شرایط اصلا خوب نبود... جیهوپ و یونگی خیلی عصبانی بودن و هیون ریلکس به اونا خیره شده بود
هیون « اوه چه غیرتی... خب آقای شوهر و تو جناب برادر... دو دقیقه میخوام با بورام صحبت کنم
یونگی « فکرشم نکن
جیهوپ « عمرا
بورام « جیهوپ... یونگی
یونگی « تشریف میبرین بالا توی اتاق بنده تا بعد خدمتتون برسم؛ همین الان
بورام « میدونستم مقاومت و مخالفت اونم الان اصلا به صلاح نیست اما.... اگه ما میرفتیم یقینا دعوا می شد... پس جلو رفتم و گفتم « بیاین اتاق من... اما فقط ده دقیقه .. اونم چون دوست ندارم به خاطر شخص بی ارزشی مثل شما دوتا از افراد مهم زندگیم توی دردسر بیفتن
یونگی و جیهوپ « بوراممممم...
بورام « ببخشید...
_منتظر پاسخی از طرف جیهوپ و یونگی نموند و رفت توی اتاقش... چند دقیقه بعد هیون با لبخند چندشی وارد اتاق شد و روی صندلی نشست....
هیون « بعد از رفتن بورام پوزخندی حواله چهره عصبی جیهوپ و یونگی کردم و رفتم دنبال بورام.... اون دختر مهره ماری داشت که منو به سمت خودش میکشید روی صندلی نشستم و بهش زل زدم...
بورام « خیلی خب چیکارم داشتی؟ اگه میخواهی همین جوری به من زل بزنی بهتره وقتم رو تلف نکنم و برم
هیون « همه دخترا از خداشونه من بهشون نگاه کنم اما تو.... تو یه موجود خاصی دختر
بورام « از روی صندلی بلند شدم و چند قدمی نزدیکش شدم...داری یه ارباب زاده رو با دخترای دور و ورت مقایسه میکنی؟ *خنده... میگی چیکارم داشتی یا بگم بیان ببرنت؟
هیون « این طرز صحبت کردن با رئیس آینده ات اصلا به صلاح تو نیست الهه ی زیبایی
بورام « چی بلقور کردی ؟ رئیس؟
هیون « اره بیبی گرل.... بهتره باهام همکاری کنی تا شاید از جون عشق عزیزت و داداشت بگذرم
بورام « خوب گوشاتو باز من سو هیون.... مگه اینکه از روی جنازه من رد بشی تا به اون دوتا آسیب بزنی! الانم از جلوی چشمام دور شو
هیون « بلند شدم و مقابلش قرار گرفتم که چند قدم عقب رفت.... تو از من میترسی چقدر جرعت میکنی منو تهدید کنی گربه کوچولو؟
بورام « وقتی پای یونگی و جیهوپ وسط باشه همین گربه کوچولو بزرگترین کابوست میشه....
_عصبی از اتاقش خارج شد و رفت توی سالن اصلی.... یونگی و جیهوپ روی مبل سلطنتی روی سالن نشسته بودن و همراه های هیون همچنان گوشه ای ایستاده بودن ... با اومدن بورام جفتشون بلند شدن
بورام « جیهوپ و یونگی خیلی عصبانی بودن ! با بیرون اومدن من جفتشون بلند شدن و ایستادن.... وئول تندی خودشو به من رسوند
۲۲۴.۴k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.