دیگه دوست نیستیم چون...
دیگه دوست نیستیم چون...
فیک جونگکوک
پارت ۱۸
ویو می یونگ:
نشسته بودم که حوصلم سر رفت رفتم سمت کتابخانه و یه کتاب برداشتم داشتم مبخوندم که گوشیم برداشتن دیدم ساعت هشته انقدر غرق کتاب شده بودم که نفهمیدم ساعت هشته داشتم گوشیمو نگاه می کردم که یهو گوشیم زنگ خورد کوک بود جواب دادم که با هیجان گفت: می یونگ میخوام بهش اعتراف کنم زود بیا اینجا
گفتم: کوک سریع لوک بفرست
بعد بلند شدم یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم...
فیک جونگکوک
پارت ۱۸
ویو می یونگ:
نشسته بودم که حوصلم سر رفت رفتم سمت کتابخانه و یه کتاب برداشتم داشتم مبخوندم که گوشیم برداشتن دیدم ساعت هشته انقدر غرق کتاب شده بودم که نفهمیدم ساعت هشته داشتم گوشیمو نگاه می کردم که یهو گوشیم زنگ خورد کوک بود جواب دادم که با هیجان گفت: می یونگ میخوام بهش اعتراف کنم زود بیا اینجا
گفتم: کوک سریع لوک بفرست
بعد بلند شدم یه لباس خیلی خوشگل پوشیدم...
۱.۲k
۰۵ آذر ۱۴۰۳