Trust me continue part.2
بابا از دکتر تشکر کرد و تعضیم کرد و دکتر از اتاق بیرون رفت
دو سال از این اتفاق گذشتو حالم روز به روز بهتر شد و تو دانشگاه رشته مورد علاقم درس می خوندم توی دانشگاه با یک نفر بیشتر دوست نبودم لیا دختر خوبی بود ولی تنها چیزی که حرص منو در میاورد پول دار ترین پسر کلاس که همیشههههه روی اعصاب من بود
عین همیشه از خونه زدم بیرون و با اسکیت بردم سمت دانشگاه حرکت کردم رسیدمو ودیدم لیا دم در وایستاده سمتش رفتم
و کنارش وایستادم
لیا: سلاام چطوری بچه؟
+سلام خوبم تو خوبی
لیا: هعی بد نیستم
اسکیت بردو تو دستم گرفتم و سمت قفسه هامون رفتم اسکیتمو گذاشتم توی قفسه ام و جز های درس مون رو برداشتیم و سمت کلاس حرکت کردیم
تا دم در کلا داشتیم حرف میزدیم که دم در با اون سه تا پسر خرپول کلاس خوردیم
لیا به کیم تهیونگ خورد و افتاد سمتش رفتمو بلندش کردم
تهیونگ: (یکی از ابرو هاشو انداخت بالا ) مگه کوری؟؟؟؟
سرمو سمتش کردم
+ نه شما دراز ها رو ندیدم
بهش تعنه زدمو سمت میز هامو رفیتم
بمانید در خماری😁
نظر یادتون نره😘
دوستون دارم💜
دو سال از این اتفاق گذشتو حالم روز به روز بهتر شد و تو دانشگاه رشته مورد علاقم درس می خوندم توی دانشگاه با یک نفر بیشتر دوست نبودم لیا دختر خوبی بود ولی تنها چیزی که حرص منو در میاورد پول دار ترین پسر کلاس که همیشههههه روی اعصاب من بود
عین همیشه از خونه زدم بیرون و با اسکیت بردم سمت دانشگاه حرکت کردم رسیدمو ودیدم لیا دم در وایستاده سمتش رفتم
و کنارش وایستادم
لیا: سلاام چطوری بچه؟
+سلام خوبم تو خوبی
لیا: هعی بد نیستم
اسکیت بردو تو دستم گرفتم و سمت قفسه هامون رفتم اسکیتمو گذاشتم توی قفسه ام و جز های درس مون رو برداشتیم و سمت کلاس حرکت کردیم
تا دم در کلا داشتیم حرف میزدیم که دم در با اون سه تا پسر خرپول کلاس خوردیم
لیا به کیم تهیونگ خورد و افتاد سمتش رفتمو بلندش کردم
تهیونگ: (یکی از ابرو هاشو انداخت بالا ) مگه کوری؟؟؟؟
سرمو سمتش کردم
+ نه شما دراز ها رو ندیدم
بهش تعنه زدمو سمت میز هامو رفیتم
بمانید در خماری😁
نظر یادتون نره😘
دوستون دارم💜
۲۶.۳k
۲۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.