وانشات کوکی پارت ۴
یهو دیدم جونگ کوک داره نگاهم میکنه ترسیدم...امیدوار بودم با
من کاری نداشته باشن!
لبخند مرموزی زد!
پسر روبه روش که اسمش بیونگ یان بود انگار متوجهنگاه
جونگ کوک شدو با صدای بلند گفت:ببین من دعوا رو قبول
میکنم...ولی هر کسی برد....
یهو دستشو طرف ما گرفت:اون دختر خوشگله واس اونه !!
همه به من نگاه کردن... با من بود؟
جونگ کوک:اره خیلی خوبه !
جونگ کوک اومد نزدیک تر خودمو به اون راه زده بودم....با
گرفتن بازوم نفسم حبس شد....
با صدای ارومی در گوشش گفتم
+منظورت چیه؟
-یعنی اگه من بزنم اون مرتیکه رو لتوپار کنم تو واس من
میشی.... بــیــبی!
کلمه اخرو جوری گفت که تنم لرزید
-نگران نباش نمیذارم دختر به این خوشگلی دست اونا بیوفته !
منو داد دست دوستش همونی که موهاش ابی بود
*اسمم تهیونگه
ادامه داره.....
من کاری نداشته باشن!
لبخند مرموزی زد!
پسر روبه روش که اسمش بیونگ یان بود انگار متوجهنگاه
جونگ کوک شدو با صدای بلند گفت:ببین من دعوا رو قبول
میکنم...ولی هر کسی برد....
یهو دستشو طرف ما گرفت:اون دختر خوشگله واس اونه !!
همه به من نگاه کردن... با من بود؟
جونگ کوک:اره خیلی خوبه !
جونگ کوک اومد نزدیک تر خودمو به اون راه زده بودم....با
گرفتن بازوم نفسم حبس شد....
با صدای ارومی در گوشش گفتم
+منظورت چیه؟
-یعنی اگه من بزنم اون مرتیکه رو لتوپار کنم تو واس من
میشی.... بــیــبی!
کلمه اخرو جوری گفت که تنم لرزید
-نگران نباش نمیذارم دختر به این خوشگلی دست اونا بیوفته !
منو داد دست دوستش همونی که موهاش ابی بود
*اسمم تهیونگه
ادامه داره.....
۴۵.۷k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.