چرخُ فلک p45
خیلی نگذشته بود که صدای کل کشیدن از بیرون اومد...حدس اینکه عروس دوماد اومده باشن سخت نبود
چند دیقه بعد عروس ریزه میزه ای وارد مجلس شد
بهش نمیخورد بیشتر از ۲۰ سال داشته باشه ولی چهره ی با نمکی داشت
آهنگی از بیرون پخش میشد و بچه های کوچیک میومد وسط و میرقصیدند
سرگرم دیدن بچه ها بودم که یهو همه از جاشون بلند شدن...منم بلند شدم که دیدم پیرزنی وارد شد و بالای مجلس روی صندلی نشست
چروک های صورتش و عصای دستش اصلا با هیبت درشت و شونه های پهنش همخونی نداشت
اهمیتی ندادم و سرمو با گوشیم گرم کردم که پچ پچ های زن های اطرافم به گوشم میخورد:
_ماشالا ننه گلاب اصلا تکون نخورده...هر روز انگار سرزنده تر از دیروز میشه
با شنیدن اسم ننه یاد پریشب افتادم که جونگ کوک تو خاطره ای که تعریف میکرد گفت ننه
اوه...این پیرزن مادر جونگ کوک و جانگ هیوعه؟
به صورتش زل زدم ...ته چهرش شبیه جانگ هیو بود
اون که داشت با نگاه قدرتمند و جدیش افراد رو تک به تک بررسی میکرد یهو نگاهش با نگاهم گره خورد
بیشتر از چند ثانیه نتونستم بهش نگاه کنم
نگاه خیرش سنگین بود
باز هم صحبتی از سمت راستم شنیدم که دوتا زن شبیه به هم به خانمی که کنار دست ننه گلاب نشسته بود خیره شده بودن:
_میگم خواهر جون چند وقت پیش که رفته بودم پیش ننه گلاب گفتم شما که دلت نوه ی پسر میخواد چرا به آقا جونگ کوک و ایزابل خانم نمیگی یه پسر بیارن؟..
چند دیقه بعد عروس ریزه میزه ای وارد مجلس شد
بهش نمیخورد بیشتر از ۲۰ سال داشته باشه ولی چهره ی با نمکی داشت
آهنگی از بیرون پخش میشد و بچه های کوچیک میومد وسط و میرقصیدند
سرگرم دیدن بچه ها بودم که یهو همه از جاشون بلند شدن...منم بلند شدم که دیدم پیرزنی وارد شد و بالای مجلس روی صندلی نشست
چروک های صورتش و عصای دستش اصلا با هیبت درشت و شونه های پهنش همخونی نداشت
اهمیتی ندادم و سرمو با گوشیم گرم کردم که پچ پچ های زن های اطرافم به گوشم میخورد:
_ماشالا ننه گلاب اصلا تکون نخورده...هر روز انگار سرزنده تر از دیروز میشه
با شنیدن اسم ننه یاد پریشب افتادم که جونگ کوک تو خاطره ای که تعریف میکرد گفت ننه
اوه...این پیرزن مادر جونگ کوک و جانگ هیوعه؟
به صورتش زل زدم ...ته چهرش شبیه جانگ هیو بود
اون که داشت با نگاه قدرتمند و جدیش افراد رو تک به تک بررسی میکرد یهو نگاهش با نگاهم گره خورد
بیشتر از چند ثانیه نتونستم بهش نگاه کنم
نگاه خیرش سنگین بود
باز هم صحبتی از سمت راستم شنیدم که دوتا زن شبیه به هم به خانمی که کنار دست ننه گلاب نشسته بود خیره شده بودن:
_میگم خواهر جون چند وقت پیش که رفته بودم پیش ننه گلاب گفتم شما که دلت نوه ی پسر میخواد چرا به آقا جونگ کوک و ایزابل خانم نمیگی یه پسر بیارن؟..
۲۳.۴k
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.