عشق ممنوعه 🧡 ☆Part 42☆
بعد از چند دقیقه که بالاخره سومی آروم شد و کل ماجرارو برای تهیونگ تعریف کرد
تهیونگ: عزیزم دکتر گفته ۵۰ درصد پس هنوز کلی امید هست درزم مگه نگفتی مامانت خیلی زن قوی ای هستش پس مطمئن باش خوب میشه و برمیگرده پیشت عزیز دلم
سومی: امیدوارم
تهیونگ: مطمئن باش مامانت تنهات نمیزاره
سومی: ممنونم که انقدر بهم آرامش میدی
تهیونگ: خواهش میکنم نفسم
بعد از چند مین سومی از تهیونگ جدا شد
تهیونگ: برو صورتت رو آب بزن که بریم سر میز شام
سومی: باشه
سومی صورتش رو شست و لباساش رو عوض کردو همراه تهیونگ رفتن اتاق تیسا
تیسا: اخجوننن سومی جونم دلم برات تنگ شده بود
سومی: منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
تیسا پرید بغل سومی و بعد از جدا شدن اون دوتا هر سه رفتن سر میز شام نشستن و بعد از چند مین سوریا هم اومد نشست پشت میز و همگی توی سکوت شروع به خوردن غذاشون کردن و بعد از اون هم تیسا به همراه سومی رفت توی اتاقش
(تهیونگ)
نشسته بودم داخل پذیرایی که یه نوشیدنی بهم داد و من با تردید لیوان رو از گرفتم و خوردمش و لیوان رو گذاشتم کنار ولی بعد از چند دقیقه احساس گُر گرفتگی بهم دست داد و عضوم به شدت تحریک شده بود
تهیونگ: لعنتی توی این چی ریخته بودی؟
سوریا: پنج تا قرص تحریک کننده
تهیونگ: عوضی آه
سوریا رفت روی عضو بزرگ شده تهیونگ نشست و تهیونگ از شدت تحریک شدن آه بلندی کشید
تهیونگ: آه لعنتی بلند شو از روی پام
سوریا: من فقط میخوام نیازتو برطرف کنم
تهیونگ سوریارو حل داد و از خوش فاصله داد و از روی مبل بلند شد
تهیونگ: تاوان این کارتو میدی اشغال
تهیونگ رفت بالا توی اتاق سونی
سومی: تهیونگ چت شده چرا عرق کردی؟
تهیونگ: پریودی هنوز؟
سومی: نه امروز تموم شد
تهیونگ: بیا بریم حموم بهت نیاز دارم
سومی: چی؟!
سومی چشمش به عضو تهیونگ افتاد که حتی بزرگیش از روی شلوار هم مشخص بود
سومی: تو چطوری یکدفعه انقدر تحریک شدی؟
تهیونگ: اون دختره لعنتی توی نوشیدنیم قرص تحریک کننده ریخته بود فکر کرده اینطوری من باهاش سکس میکنم
سومی: عوضی
تهیونگ: سومی من دیگه نمیتونم زود باش
سومی: باش عشقم
سومی سریع لباس هاش رو در اورد و تهیونگ هم همینکار رو کرد و هردو رفتن توی حموم و ....
کپی ممنوع ❌
تهیونگ: عزیزم دکتر گفته ۵۰ درصد پس هنوز کلی امید هست درزم مگه نگفتی مامانت خیلی زن قوی ای هستش پس مطمئن باش خوب میشه و برمیگرده پیشت عزیز دلم
سومی: امیدوارم
تهیونگ: مطمئن باش مامانت تنهات نمیزاره
سومی: ممنونم که انقدر بهم آرامش میدی
تهیونگ: خواهش میکنم نفسم
بعد از چند مین سومی از تهیونگ جدا شد
تهیونگ: برو صورتت رو آب بزن که بریم سر میز شام
سومی: باشه
سومی صورتش رو شست و لباساش رو عوض کردو همراه تهیونگ رفتن اتاق تیسا
تیسا: اخجوننن سومی جونم دلم برات تنگ شده بود
سومی: منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
تیسا پرید بغل سومی و بعد از جدا شدن اون دوتا هر سه رفتن سر میز شام نشستن و بعد از چند مین سوریا هم اومد نشست پشت میز و همگی توی سکوت شروع به خوردن غذاشون کردن و بعد از اون هم تیسا به همراه سومی رفت توی اتاقش
(تهیونگ)
نشسته بودم داخل پذیرایی که یه نوشیدنی بهم داد و من با تردید لیوان رو از گرفتم و خوردمش و لیوان رو گذاشتم کنار ولی بعد از چند دقیقه احساس گُر گرفتگی بهم دست داد و عضوم به شدت تحریک شده بود
تهیونگ: لعنتی توی این چی ریخته بودی؟
سوریا: پنج تا قرص تحریک کننده
تهیونگ: عوضی آه
سوریا رفت روی عضو بزرگ شده تهیونگ نشست و تهیونگ از شدت تحریک شدن آه بلندی کشید
تهیونگ: آه لعنتی بلند شو از روی پام
سوریا: من فقط میخوام نیازتو برطرف کنم
تهیونگ سوریارو حل داد و از خوش فاصله داد و از روی مبل بلند شد
تهیونگ: تاوان این کارتو میدی اشغال
تهیونگ رفت بالا توی اتاق سونی
سومی: تهیونگ چت شده چرا عرق کردی؟
تهیونگ: پریودی هنوز؟
سومی: نه امروز تموم شد
تهیونگ: بیا بریم حموم بهت نیاز دارم
سومی: چی؟!
سومی چشمش به عضو تهیونگ افتاد که حتی بزرگیش از روی شلوار هم مشخص بود
سومی: تو چطوری یکدفعه انقدر تحریک شدی؟
تهیونگ: اون دختره لعنتی توی نوشیدنیم قرص تحریک کننده ریخته بود فکر کرده اینطوری من باهاش سکس میکنم
سومی: عوضی
تهیونگ: سومی من دیگه نمیتونم زود باش
سومی: باش عشقم
سومی سریع لباس هاش رو در اورد و تهیونگ هم همینکار رو کرد و هردو رفتن توی حموم و ....
کپی ممنوع ❌
۹۸.۰k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.