عشق سخت
پارت ۱۰
ا/ت ویو
ساعت های ده بود که جین همه رو صدا کرد بریم شام
رفتیم توی غذا خوری خونه یه میز بزرگ داشت که دورش صندلی چیده شده بود
رفتم سر میز کنار جیمین نشستم ذوق داشتم دلم میخواست دستپخت جین رو امتحان کنم
ا/ت: جین خیلی هیجان دارم آخه اولین باره دارم دستپخت تو رو میخورم
جین: خب مطمئنم خوشت میاد
شروع کردم به خوردن خیلی خوشمزه بود
بعد از اینکه همه خوردیم رفتیم بیرون تو حیاط و بعدش رفتیم که بخوابیم
جیمین: ا/ت میخوای بیای پیش من بخوابی آخه آخرین باری که بردمت یه جای دیگه شب ترسیدی اومدی پیش من خوابیدی
ا/ت: نه نمیترسم نگران نباش من میرم بخوابم
جیمین: اوکی ولی اگه ترسیدی دیگه به من چه
یه اتاق بهم دادن تختم داشت اتاقه خیلی بزرگ بود ولی چیز عجیبی نبود چون خود خونه صد برابر این اتاق بود اتاقه اندازه حال خونه من بود
رفتم لباسم رو عوض کردم و لباسی رو که برداشته بودم پوشیدم رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم
چراغ های بیرون خاموش بود و بقیه خوابیده بودن منم چون خوابم نمیومد یخورده رفتم پا گوشیم و کم کم خوابم گرفت
رفتم چراغ رو خاموش کردم خواستم برم سمت تخت و روش بخوابم که ترس تموم وجودم رو گرفت
چراغ رو روشن کردم تصمیم گرفتم برم پیش جیمین بخوابم....
ادامه تو پارت بعد
__________________________________________
شرط ها
۷ لایک
۶ کامنت
پارت بعدی قراره اتفاق های جالبی بیفته
ا/ت ویو
ساعت های ده بود که جین همه رو صدا کرد بریم شام
رفتیم توی غذا خوری خونه یه میز بزرگ داشت که دورش صندلی چیده شده بود
رفتم سر میز کنار جیمین نشستم ذوق داشتم دلم میخواست دستپخت جین رو امتحان کنم
ا/ت: جین خیلی هیجان دارم آخه اولین باره دارم دستپخت تو رو میخورم
جین: خب مطمئنم خوشت میاد
شروع کردم به خوردن خیلی خوشمزه بود
بعد از اینکه همه خوردیم رفتیم بیرون تو حیاط و بعدش رفتیم که بخوابیم
جیمین: ا/ت میخوای بیای پیش من بخوابی آخه آخرین باری که بردمت یه جای دیگه شب ترسیدی اومدی پیش من خوابیدی
ا/ت: نه نمیترسم نگران نباش من میرم بخوابم
جیمین: اوکی ولی اگه ترسیدی دیگه به من چه
یه اتاق بهم دادن تختم داشت اتاقه خیلی بزرگ بود ولی چیز عجیبی نبود چون خود خونه صد برابر این اتاق بود اتاقه اندازه حال خونه من بود
رفتم لباسم رو عوض کردم و لباسی رو که برداشته بودم پوشیدم رفتم دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم
چراغ های بیرون خاموش بود و بقیه خوابیده بودن منم چون خوابم نمیومد یخورده رفتم پا گوشیم و کم کم خوابم گرفت
رفتم چراغ رو خاموش کردم خواستم برم سمت تخت و روش بخوابم که ترس تموم وجودم رو گرفت
چراغ رو روشن کردم تصمیم گرفتم برم پیش جیمین بخوابم....
ادامه تو پارت بعد
__________________________________________
شرط ها
۷ لایک
۶ کامنت
پارت بعدی قراره اتفاق های جالبی بیفته
۶.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.