Death Þªŕț15
10مین بعد
ویو هوسوک
به یونگی گفته بودم بره دنبال ات تا بیاد هنوز داشتم کارای دفن جیمین رو میکردم خیلیا اومده بودن جیمین قبلا بهم گفته بود پدرم زنده هست بعد مرگ مادرم مارو گذاشت یه جا خودش رفت اگه من مردم به اونم خبر بدید فقط ات اونو نبینه ، حالا هم مارو گرفتار کرده که شماره پدرشو پیدا کنیم خبر بدیم از کجا پیدا کنم شمارشو گفته بودم یکی شمارشو پیدا کنه ولی میگن همچین کسی وجود فیزیکی نداره
یونگی:هوسوک
هوسوک:.......
یونگی:هیونگ
هوسوک:.......
یونگی:مردکه
هوسوک:بله
یونگی:دوساعته دارم صدات میزنم
هوسوک:توی فکر بودم
یونگی:به چی فکر میکنی
هوسوک:یادت میاد که جیمین گفته بود پدرم زنده هست بعد مرگ مادرم مارو گذاشت یه جا خودش رفت اگه من مردم به اونم خبر بدید
یونگی:خب
هوسوک:الان شماره اونو از کجا بیاریم خبر بدیم
یونگی:اسکل گوشی جیمین رونگاه کردی
هوسوک:دادم رمز گشایییش کنن
یونگی:آخه خوبه
{1ساعت طول میکشه که مراسم تموم بشه بعدش ات میره خونه }
هوسوک:الو
¿:رمزش رو توستیم پیدا کنیم
هوسوک:باشه الان میایم
یونگی:کی بود
هوسوک:قفل گوشی جیمین رو تونستیم پیدا کنیم
یونگی:خوبه
𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆟𓆝 𓆟 𓆞 𓆝
زندان
ویو جونگکوک
الان 2 روزه که اومدم زندان به تهیونگ گفته بودم که بره به قاضی باج بده که حکمم رو 1 سال زندان کنه اگه بشه خیلی خوبه ولی تهیونگ به گفته بود که 10هزار دلار باید بده من کل زندگیم رو بفروشم بازم اینقدر نمیشه
زندانی:هوی مردکه این تخت منه
کوک:به من چه
زندانی:بیا پایین ببینم
کوک:برو ببینم
زندانی:گدا تخت
کوک:تا الان 13 نفر رو کشتم کاری نکن 14 تاش کنم
زندانی:بیا ببینم میخوای چکار کنی
{کوک تز تخت اومد پایین محکم گلو زندانیه رو گرفت تا خفش کنه }
زندانی:غـ..... غـ......ـلـ........ــت کردم
اگر لایک نکنی خیلی گداییی 😐بدبخته خسیس دلت میاد لایک نکنی ما اینجا داریم زحمت میکشیم 😂
10مین بعد
ویو هوسوک
به یونگی گفته بودم بره دنبال ات تا بیاد هنوز داشتم کارای دفن جیمین رو میکردم خیلیا اومده بودن جیمین قبلا بهم گفته بود پدرم زنده هست بعد مرگ مادرم مارو گذاشت یه جا خودش رفت اگه من مردم به اونم خبر بدید فقط ات اونو نبینه ، حالا هم مارو گرفتار کرده که شماره پدرشو پیدا کنیم خبر بدیم از کجا پیدا کنم شمارشو گفته بودم یکی شمارشو پیدا کنه ولی میگن همچین کسی وجود فیزیکی نداره
یونگی:هوسوک
هوسوک:.......
یونگی:هیونگ
هوسوک:.......
یونگی:مردکه
هوسوک:بله
یونگی:دوساعته دارم صدات میزنم
هوسوک:توی فکر بودم
یونگی:به چی فکر میکنی
هوسوک:یادت میاد که جیمین گفته بود پدرم زنده هست بعد مرگ مادرم مارو گذاشت یه جا خودش رفت اگه من مردم به اونم خبر بدید
یونگی:خب
هوسوک:الان شماره اونو از کجا بیاریم خبر بدیم
یونگی:اسکل گوشی جیمین رونگاه کردی
هوسوک:دادم رمز گشایییش کنن
یونگی:آخه خوبه
{1ساعت طول میکشه که مراسم تموم بشه بعدش ات میره خونه }
هوسوک:الو
¿:رمزش رو توستیم پیدا کنیم
هوسوک:باشه الان میایم
یونگی:کی بود
هوسوک:قفل گوشی جیمین رو تونستیم پیدا کنیم
یونگی:خوبه
𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆟𓆝 𓆟 𓆞 𓆝
زندان
ویو جونگکوک
الان 2 روزه که اومدم زندان به تهیونگ گفته بودم که بره به قاضی باج بده که حکمم رو 1 سال زندان کنه اگه بشه خیلی خوبه ولی تهیونگ به گفته بود که 10هزار دلار باید بده من کل زندگیم رو بفروشم بازم اینقدر نمیشه
زندانی:هوی مردکه این تخت منه
کوک:به من چه
زندانی:بیا پایین ببینم
کوک:برو ببینم
زندانی:گدا تخت
کوک:تا الان 13 نفر رو کشتم کاری نکن 14 تاش کنم
زندانی:بیا ببینم میخوای چکار کنی
{کوک تز تخت اومد پایین محکم گلو زندانیه رو گرفت تا خفش کنه }
زندانی:غـ..... غـ......ـلـ........ــت کردم
اگر لایک نکنی خیلی گداییی 😐بدبخته خسیس دلت میاد لایک نکنی ما اینجا داریم زحمت میکشیم 😂
۲.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.