دیدار دوباره
#دیدار_دوباره
#part30
" ویو تهیونگ "
توی اون زمان دوتا حس داشتم
نگران بودم و تشنه ی انتقام !
اون جیمین عوضی بورام من رو ازم گرفت !
کل راه تو این فک بودم و عصبی بودم چون میخواست با جونگ کوک هم همین کارو بکنه ..
ولی خب ، چرا ؟؟؟
چرا انقد دنبال این خانوادس ؟
چرا داره برای بار دوم هانول و میبره ؟
که چی بشه ؟
چه فکری توی سرشه ؟؟؟؟
"چند ساعت بعد "
رسیدیم به همون لوکیشن
از ماشین پیاده شدیم و اروم نزدیک به خونه ی ویلایی کوچیک روبه رومون شدیم
تا اینکه کوک یهو دستمو کشید و دوتامون به دیوار تکیه دادیم
جونگ کوک :نگهبان دارن !نزدیک ده نفر جلوی در وایستادن ... قطعا توی خونه نفرات بیشتری هم هست ...
تهیونگ :از پسشون بر میایم
جونگ کوک :دیوونه شدی ؟؟میدونی چند نفرن ؟ من بیشتر از تو نگران هانولم ولی اصلا دلم نمیخواد با این کارمون خطر جدیدی براش پیش بیاد !
و در حال صحبت دستش و ک از استرس داشت میلرزید میگرفت و سعی میکرد ک دستش تکون نخوره و بعد ادامه داد "اینا تقریبا با فاصله از هم وایستادن ... جوری ک اگ دو نفر اخر رو از طرف راست و طرف چپ تکون یا حرکتی بکنن متوجه نمیشن ... دقت کن تهیونگ ،باید حواسشون و پرت کنی ،یه جوری ک بیاد پشت خونه ...میفهمی چی میگم ؟
تهیونگ :اره !و فک نکنم خوردن خون یه ادم و بیهوش کردنش و پوشیدن لباساش کار سختی باشه !
جونگ کوک :بعدش میتونیم با لباس بادیگاردا بریم تو خونه ...
تهیونگ :و هانول و از اون وضعیت نجاتش بدیم ... خیلی هم کار سختی نیس !
جونگ کوک :ولی خب باید مواظب باشیم تهیونگ ... حواست به همه چی باشه ،میدونی ک نمیخوام ..
تهیونگ :میدونم ... نمیخوای خطر جدیدی برای هانول به وجود بیاد
جونگ کوک :بازم میگم ، به همه چیز توجه کن ... نگران تو هم هستم ... اونا تعدادشون از ما خیلی بیشتره ..
تهیونگ :اکی ،حواسم هست .. بریم ؟
جونگ کوک :بریم
نفس عمیقی کشیدم
و از سمت چپ از جونگ کوک جدا شدم و اروم اروم از دیوار فاصله گرفتم..رفتم پشت خونه ..و از دیوار بغلی یکم به اون مرد نزدیک تر شدم ...جوری ک اگ اتفاقی میوفتاد میتونستم برم و دوباره پشت دیوار قایم شم
سعی کردم جدی باشم ،خیلی جدی و حواسم به همه چی باشه
باید کاری میکردم ک حواسش پرت بشه و بیاد این سمت بدون این ک کسی متوجه بشه
برای همین اروم و با دقت گفتم
تهیونگ :میو
فهمیدم ک هنوز نشنیده و دوباره تکرارش کردم
تهیونگ :میووووو
#part30
" ویو تهیونگ "
توی اون زمان دوتا حس داشتم
نگران بودم و تشنه ی انتقام !
اون جیمین عوضی بورام من رو ازم گرفت !
کل راه تو این فک بودم و عصبی بودم چون میخواست با جونگ کوک هم همین کارو بکنه ..
ولی خب ، چرا ؟؟؟
چرا انقد دنبال این خانوادس ؟
چرا داره برای بار دوم هانول و میبره ؟
که چی بشه ؟
چه فکری توی سرشه ؟؟؟؟
"چند ساعت بعد "
رسیدیم به همون لوکیشن
از ماشین پیاده شدیم و اروم نزدیک به خونه ی ویلایی کوچیک روبه رومون شدیم
تا اینکه کوک یهو دستمو کشید و دوتامون به دیوار تکیه دادیم
جونگ کوک :نگهبان دارن !نزدیک ده نفر جلوی در وایستادن ... قطعا توی خونه نفرات بیشتری هم هست ...
تهیونگ :از پسشون بر میایم
جونگ کوک :دیوونه شدی ؟؟میدونی چند نفرن ؟ من بیشتر از تو نگران هانولم ولی اصلا دلم نمیخواد با این کارمون خطر جدیدی براش پیش بیاد !
و در حال صحبت دستش و ک از استرس داشت میلرزید میگرفت و سعی میکرد ک دستش تکون نخوره و بعد ادامه داد "اینا تقریبا با فاصله از هم وایستادن ... جوری ک اگ دو نفر اخر رو از طرف راست و طرف چپ تکون یا حرکتی بکنن متوجه نمیشن ... دقت کن تهیونگ ،باید حواسشون و پرت کنی ،یه جوری ک بیاد پشت خونه ...میفهمی چی میگم ؟
تهیونگ :اره !و فک نکنم خوردن خون یه ادم و بیهوش کردنش و پوشیدن لباساش کار سختی باشه !
جونگ کوک :بعدش میتونیم با لباس بادیگاردا بریم تو خونه ...
تهیونگ :و هانول و از اون وضعیت نجاتش بدیم ... خیلی هم کار سختی نیس !
جونگ کوک :ولی خب باید مواظب باشیم تهیونگ ... حواست به همه چی باشه ،میدونی ک نمیخوام ..
تهیونگ :میدونم ... نمیخوای خطر جدیدی برای هانول به وجود بیاد
جونگ کوک :بازم میگم ، به همه چیز توجه کن ... نگران تو هم هستم ... اونا تعدادشون از ما خیلی بیشتره ..
تهیونگ :اکی ،حواسم هست .. بریم ؟
جونگ کوک :بریم
نفس عمیقی کشیدم
و از سمت چپ از جونگ کوک جدا شدم و اروم اروم از دیوار فاصله گرفتم..رفتم پشت خونه ..و از دیوار بغلی یکم به اون مرد نزدیک تر شدم ...جوری ک اگ اتفاقی میوفتاد میتونستم برم و دوباره پشت دیوار قایم شم
سعی کردم جدی باشم ،خیلی جدی و حواسم به همه چی باشه
باید کاری میکردم ک حواسش پرت بشه و بیاد این سمت بدون این ک کسی متوجه بشه
برای همین اروم و با دقت گفتم
تهیونگ :میو
فهمیدم ک هنوز نشنیده و دوباره تکرارش کردم
تهیونگ :میووووو
۱.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.