عشق بی پایان پارت ۱۱
در رو زدم یه حس عجیب به اینجا داشتم یه زن درو باز کرد اول نسناختمش چون صورتش کبود بود بعد که دقت کردم دیدم مادرم گفتم سلام
مامان *به فرمایید کاری دارید
یونا اون نفهمیده من دخترشم سلام من دوست یونام
مامان اها اون دختر منه رفته از اینجا منو تنها گزاشته تقسیر خودم بود پرتش کردم بیرون ۱۴ روز ندیدمش فک کنم ازدواج کرده
یونا چرا پرتش کردی بیرون
مامان به تو چه دخالت نکن
یونا خاستم دوست داشته باشم ولی نزاشتی مامان میفهمی تو منو میزدی حالا بابا تورو میزنه زمین گرده
مامان ت ت تو یونا هستی یونا منو ببخش من قبلش خیلی دنبالت گشتم پدرت منو تلاغ داد و انداختم بیرون
یونا مامان بابا براچی اینکارو کرد
مامان چون ترو انداختم بیرون
یونا رفتیم تو و تمام ماجرا رو برام گفت ومنم بخشیدمش و بهش گفتم امروز عمل دارم
مامان نمیخواد بیام پیشت
یونا نه راستش یونگی پیشمه نیازی نیست بیای
مامان دوست پسرته
یونا نه شوهرمه
مامان مبارک باشع
یونا خب دیگه من برم خداحافظ
مامان خداحافظ
رفتم بیرون دیدم یه مرد خیلی داره بهم نزدیک میشه ترسیده بودم داشتم توند میرفتم که دستمو گرفت وکشید نفهمیدم چی شد فقد میدونم بهم تجاوض شده دنیا داره دور سرم میچرخه رو هوام مست کردم صدای درو شنیدن یونگی بود فهمیدن امده چشام سیاهی رفت
یونگی رفتم تو دیدم یونا خون ریزی کرده حالش بده بردمش تو حمام و تو اب سرد گذاشتم بیدار شو تروخدا بعد پنج دقیقه
مامان *به فرمایید کاری دارید
یونا اون نفهمیده من دخترشم سلام من دوست یونام
مامان اها اون دختر منه رفته از اینجا منو تنها گزاشته تقسیر خودم بود پرتش کردم بیرون ۱۴ روز ندیدمش فک کنم ازدواج کرده
یونا چرا پرتش کردی بیرون
مامان به تو چه دخالت نکن
یونا خاستم دوست داشته باشم ولی نزاشتی مامان میفهمی تو منو میزدی حالا بابا تورو میزنه زمین گرده
مامان ت ت تو یونا هستی یونا منو ببخش من قبلش خیلی دنبالت گشتم پدرت منو تلاغ داد و انداختم بیرون
یونا مامان بابا براچی اینکارو کرد
مامان چون ترو انداختم بیرون
یونا رفتیم تو و تمام ماجرا رو برام گفت ومنم بخشیدمش و بهش گفتم امروز عمل دارم
مامان نمیخواد بیام پیشت
یونا نه راستش یونگی پیشمه نیازی نیست بیای
مامان دوست پسرته
یونا نه شوهرمه
مامان مبارک باشع
یونا خب دیگه من برم خداحافظ
مامان خداحافظ
رفتم بیرون دیدم یه مرد خیلی داره بهم نزدیک میشه ترسیده بودم داشتم توند میرفتم که دستمو گرفت وکشید نفهمیدم چی شد فقد میدونم بهم تجاوض شده دنیا داره دور سرم میچرخه رو هوام مست کردم صدای درو شنیدن یونگی بود فهمیدن امده چشام سیاهی رفت
یونگی رفتم تو دیدم یونا خون ریزی کرده حالش بده بردمش تو حمام و تو اب سرد گذاشتم بیدار شو تروخدا بعد پنج دقیقه
۲۴.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.