ترش و شیرین پارت ۱۳
ته : حالت خوبه
خانم کیم : ب ب بله خوبم
که از حال رفتم
ته : معلومه که خوبی
فردای آن روز
ویوی خانم کیم
از خواب بلند شدم و دیدم تو یه اتاقم سریع از اتاق اومدم بیرون که یکی گفت
آجوما : او بیدار شدید دنبالم بیایید
خانم کیم : چ چشم
رفتم دنبالش و یه لباس بهم داد و گفت
آجوما : این لباس خدمتکارا هست و ارباب گفته بدم به شما تا ببپوشین
لباس رو گرفتم و پوشیدم لباس عجیبی بود پوشیدم و رفتم بیرون همه داشتن با نگاهشون اذیتم می کردن که ارباب اومد و به همه گفت
ته : مشغول کار خودتون باشید
ته : اصلا بهت نمیاد برو همون لباس های خودتو بپوش
سریع رفتم لباس های خودمو پوشیدم و رفتم پیش ارباب
ته : بهتر نیست لنز هاتو در بیاری
خانم کیم : لنز نیست چشمام این رنگیه
ته : اوکی حالا بام بیا بریم برات لباس بخریم
خانم کیم: نمی خواد ارباب
ته : فقط بله و چشم
خانم کیم: اما ارباب ...
ته : فقط بله و چشم
خانم کیم : بله ارباب
رفتیم و ارباب برام لباس خرید تقریبا دو ساعت شد وقتی بر می گشتیم یه کار دستمو نیش زد
ارباب سریع مار رو کشت و خواست منو ببره پیش دکتر که یه چاقو برداشتم و دستمو بریدم و زهر از دستم خارج شد
ته : معلومه برا چی همش دستات زخمه
خانم کیم : نه همیشه بخاطر این نیست
ته : چند بار تو امسال مار نیشت زده
خانم کیم : ۴۷ بار چرا
ته : همین جوری
ارباب دستامو با باند بست
بعد از رسیدن به خونه ی ارباب
رفتم حموم بعد که اومدم بیرون لباس پوشیدم و داشتم مو هامو شونه می کردم که ارباب زخم روی چشم منو دید و پرسید
ته : چرا چشمت زخمه انگار تازه زخم شده
خانم کیم : آره دیشب که بار بودیم قبل از این که اون پسرا منو بزنن صاحب قبلیم با چاقو این کارو کرد
ته : چرا نگفتی
خانم کیم : چون دلم نمی خواست بدونید
که یه دفه دیدم در اتاق قفل شد و ارباب داشت به سمتم می اومد ارباب یقمو گرفت و گفت
ته : قرار نبود جواب منو ندی ( با داد)
با بغض جواب دادم
خانم کیم: ب ب بله ارباب ب ب ببخشید
ته : حالا چرا این طوری حرف می زنی ؟
خانم کیم : ( جوابی نداد )
ته : جوابمو بده
ویوی ته
بهش گفتم
ته : سرتو بیار بالا و جواب بده
سرشو گرفتم و بالا آوردم و دیدم به کیوت ترین حالت ممکن داره گریه میکنه
ته : چی شده چرا داری گریه می کنی
که با گریه گفت
خانم کیم : هیچی نشده ارباب
ته : پس چرا داری گریه می کنی
جوابمو نداد بلندش کردم و گذاشتمش روی تختش و زنگ زدم به کوک
( علامت ته + علامت کوک _ )
+ الو کوک پاشو با زنت بیا خونه ی من
_ چرا
+ این برده ی جدید گریش گرفته ازش هم می پرسم چیشده میگه هیچی
_ اومدم اومدم
بعد از رسیدن کوک و جوآ
جوآ : باز چه گندی زدی ته
ته : به من چه خودش زد زیر گریه
جوآ : چی شده دختر کوچولو
که سرشو آورد بالا
جوآ : وای چه کیوته
جوآ : ته این باید زنت بشه
ته : چه ربطی داشت
کوک : ....
خانم کیم : ب ب بله خوبم
که از حال رفتم
ته : معلومه که خوبی
فردای آن روز
ویوی خانم کیم
از خواب بلند شدم و دیدم تو یه اتاقم سریع از اتاق اومدم بیرون که یکی گفت
آجوما : او بیدار شدید دنبالم بیایید
خانم کیم : چ چشم
رفتم دنبالش و یه لباس بهم داد و گفت
آجوما : این لباس خدمتکارا هست و ارباب گفته بدم به شما تا ببپوشین
لباس رو گرفتم و پوشیدم لباس عجیبی بود پوشیدم و رفتم بیرون همه داشتن با نگاهشون اذیتم می کردن که ارباب اومد و به همه گفت
ته : مشغول کار خودتون باشید
ته : اصلا بهت نمیاد برو همون لباس های خودتو بپوش
سریع رفتم لباس های خودمو پوشیدم و رفتم پیش ارباب
ته : بهتر نیست لنز هاتو در بیاری
خانم کیم : لنز نیست چشمام این رنگیه
ته : اوکی حالا بام بیا بریم برات لباس بخریم
خانم کیم: نمی خواد ارباب
ته : فقط بله و چشم
خانم کیم: اما ارباب ...
ته : فقط بله و چشم
خانم کیم : بله ارباب
رفتیم و ارباب برام لباس خرید تقریبا دو ساعت شد وقتی بر می گشتیم یه کار دستمو نیش زد
ارباب سریع مار رو کشت و خواست منو ببره پیش دکتر که یه چاقو برداشتم و دستمو بریدم و زهر از دستم خارج شد
ته : معلومه برا چی همش دستات زخمه
خانم کیم : نه همیشه بخاطر این نیست
ته : چند بار تو امسال مار نیشت زده
خانم کیم : ۴۷ بار چرا
ته : همین جوری
ارباب دستامو با باند بست
بعد از رسیدن به خونه ی ارباب
رفتم حموم بعد که اومدم بیرون لباس پوشیدم و داشتم مو هامو شونه می کردم که ارباب زخم روی چشم منو دید و پرسید
ته : چرا چشمت زخمه انگار تازه زخم شده
خانم کیم : آره دیشب که بار بودیم قبل از این که اون پسرا منو بزنن صاحب قبلیم با چاقو این کارو کرد
ته : چرا نگفتی
خانم کیم : چون دلم نمی خواست بدونید
که یه دفه دیدم در اتاق قفل شد و ارباب داشت به سمتم می اومد ارباب یقمو گرفت و گفت
ته : قرار نبود جواب منو ندی ( با داد)
با بغض جواب دادم
خانم کیم: ب ب بله ارباب ب ب ببخشید
ته : حالا چرا این طوری حرف می زنی ؟
خانم کیم : ( جوابی نداد )
ته : جوابمو بده
ویوی ته
بهش گفتم
ته : سرتو بیار بالا و جواب بده
سرشو گرفتم و بالا آوردم و دیدم به کیوت ترین حالت ممکن داره گریه میکنه
ته : چی شده چرا داری گریه می کنی
که با گریه گفت
خانم کیم : هیچی نشده ارباب
ته : پس چرا داری گریه می کنی
جوابمو نداد بلندش کردم و گذاشتمش روی تختش و زنگ زدم به کوک
( علامت ته + علامت کوک _ )
+ الو کوک پاشو با زنت بیا خونه ی من
_ چرا
+ این برده ی جدید گریش گرفته ازش هم می پرسم چیشده میگه هیچی
_ اومدم اومدم
بعد از رسیدن کوک و جوآ
جوآ : باز چه گندی زدی ته
ته : به من چه خودش زد زیر گریه
جوآ : چی شده دختر کوچولو
که سرشو آورد بالا
جوآ : وای چه کیوته
جوآ : ته این باید زنت بشه
ته : چه ربطی داشت
کوک : ....
۷.۱k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.