سناریو بانگو
موضوع: اگه باهاشون شوخی کنی
کاراکترا:دازای
دازای:دیشب اصلا نخوابیده بود و نزدیکای ساعت ۶ خوابیده بود و ساعت ۸ باید میرفت آژانس توهم هرچی زور زدی بیدار نشد که،یهو به ذهنت رسید باهاشون شوخی کنید و روشون آب بریزید رفتین و ی پارچ آب یخ از یخچال برداشتین و رفتین کنار تخت برای آخرین بار تلاش کردین و تکونش دادین و دازای ی چشمشو باز کرد دازای:ولم کن امروز نمیخوام برم اژانس ا/ت:اگه پا نشی روت آب میریزم ها دازای:ولم کن، و شما صبرتون لبریز میشه و پارچ آبه یخو میریزین روش و دازای مثل جن زده ها از خواب بیدار میشه و بدجوری نگاهتون میکنه بعد پا میشه لباس میپوشه میره آژانس و شب که بر میگره میگه:بانوی من بیا باهم عبادت خدا رو کنیم و شما به فاخ میروید تامام.
میگم اگه خوب بود تو نظرات بگین ماله بقیه کاراکتر ها رو هم بزارم
کاراکترا:دازای
دازای:دیشب اصلا نخوابیده بود و نزدیکای ساعت ۶ خوابیده بود و ساعت ۸ باید میرفت آژانس توهم هرچی زور زدی بیدار نشد که،یهو به ذهنت رسید باهاشون شوخی کنید و روشون آب بریزید رفتین و ی پارچ آب یخ از یخچال برداشتین و رفتین کنار تخت برای آخرین بار تلاش کردین و تکونش دادین و دازای ی چشمشو باز کرد دازای:ولم کن امروز نمیخوام برم اژانس ا/ت:اگه پا نشی روت آب میریزم ها دازای:ولم کن، و شما صبرتون لبریز میشه و پارچ آبه یخو میریزین روش و دازای مثل جن زده ها از خواب بیدار میشه و بدجوری نگاهتون میکنه بعد پا میشه لباس میپوشه میره آژانس و شب که بر میگره میگه:بانوی من بیا باهم عبادت خدا رو کنیم و شما به فاخ میروید تامام.
میگم اگه خوب بود تو نظرات بگین ماله بقیه کاراکتر ها رو هم بزارم
۴۶۶
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.