فکی کوک ( عشق ) پارت اخرررررر
از زبان ا/ت :
بعد اینکه کار منو نهال توی رستوران تموم شد منتظر جونگ کوک بودیم.
منو نهال جلوی رستوران وایستاده بودیم که دیدم بالاخره جونگ کوک اومد. ماشینو جلومون نگه داشت تا سوار شیم. نهال پشت پیش تهیونگ نشست و منم جلو پیش جونگ کوک.
( چند دقیقه بعد)
رسیدیم به یه کافه تا یکم حرف بزنیم.
رفتیم تو کافه و هممون یه قهوه سفارش دادیم.
دیگه کم کم می خواستیم بریم که جونگ کوک بلند شد و اومد سمتم و دستامو گرفت و وایسوندم.
بعد دستامو محکم گرفت و سرشو انداخت پایین و گفت : خب...... می خوام یچی بهت بگم.
یه لبخند زدم و گفتم : خب بگو؟
نهال و تهیونگم خنده های ریزی می کردن که احساس کردم یچی میدونن. با اخم شیطونی به نهال نگاه کردم و گفتم : چرا اینجوری می خندی؟
گفت : هیچی هیچی!
بعد به جونگ کوک نگاه کردم که جلوم زانو زد و همون جوری دستام تو دستاش بود.
گفت : ا/ت....... با من ازدواج می کنی؟ ا/ت جونگ کوک میشی؟ برای من میشی؟
منم بدون هیچ مکسی ولی با تعجب کامل گفتم : جونگ کوک....... این سوال خیلی مسخرست.....
معلومه که بله.....
چشای هردومون پر اشک بود. نهال و تهیونگ دست زدن و نهال گفت : ای ای بالاخره این دوتا هم به هم رسیدن.
بعد جونگ کوک یه جعمه از جیب کتش در اورد و بازش کرد. بعد انگشتر ازدواج توشو انداخت تو انگشتم.
بعد جونگ کوک محکم بغلم کرد و منم محکم بغلش کردم.
بعد که همو ول کردیم نهال گفت : راستی ا/ت...... منو تهیونگم قراره ازدواج کنیمااااا
بعد منم با اخم گفتم : عه عه...... بدجنس..... باید زودتر می گفتییییی.
جونگ کوک دستاشو دور کمرم پیچید و پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و گفت : خب دیگه..... پیشی کوچولوی من..... دیگه واقعا ا/ت من شدی!
با شیطونی لبخند زدم و گفتم : اگه من نخوام چی اقا جئون؟!
گفت : نه نه...... دیگه نه...... تو دیگه ا/ت منییییییی....
( چند هفته بعد)
عروسی منو جونگ کوک تازه تموم شده بود. وقتی رسیدیم خونمون یه لباس استین بلند توسی با شلوار بلند سفید تنم بود. جونگ کوک هم یه لباس استین بلند سفید با شلوار بلند سفید.....
می خواستیم بریم بخوابیم که جونگ کوک براید استایل بغلم کرد و صورتشو نزدیکم کرد
و گفت : دیگه تو ا/ت جئونی....... ا/ت من.
۰۰۰۰۰۰
خب دیگه.....
بعد اینکه کار منو نهال توی رستوران تموم شد منتظر جونگ کوک بودیم.
منو نهال جلوی رستوران وایستاده بودیم که دیدم بالاخره جونگ کوک اومد. ماشینو جلومون نگه داشت تا سوار شیم. نهال پشت پیش تهیونگ نشست و منم جلو پیش جونگ کوک.
( چند دقیقه بعد)
رسیدیم به یه کافه تا یکم حرف بزنیم.
رفتیم تو کافه و هممون یه قهوه سفارش دادیم.
دیگه کم کم می خواستیم بریم که جونگ کوک بلند شد و اومد سمتم و دستامو گرفت و وایسوندم.
بعد دستامو محکم گرفت و سرشو انداخت پایین و گفت : خب...... می خوام یچی بهت بگم.
یه لبخند زدم و گفتم : خب بگو؟
نهال و تهیونگم خنده های ریزی می کردن که احساس کردم یچی میدونن. با اخم شیطونی به نهال نگاه کردم و گفتم : چرا اینجوری می خندی؟
گفت : هیچی هیچی!
بعد به جونگ کوک نگاه کردم که جلوم زانو زد و همون جوری دستام تو دستاش بود.
گفت : ا/ت....... با من ازدواج می کنی؟ ا/ت جونگ کوک میشی؟ برای من میشی؟
منم بدون هیچ مکسی ولی با تعجب کامل گفتم : جونگ کوک....... این سوال خیلی مسخرست.....
معلومه که بله.....
چشای هردومون پر اشک بود. نهال و تهیونگ دست زدن و نهال گفت : ای ای بالاخره این دوتا هم به هم رسیدن.
بعد جونگ کوک یه جعمه از جیب کتش در اورد و بازش کرد. بعد انگشتر ازدواج توشو انداخت تو انگشتم.
بعد جونگ کوک محکم بغلم کرد و منم محکم بغلش کردم.
بعد که همو ول کردیم نهال گفت : راستی ا/ت...... منو تهیونگم قراره ازدواج کنیمااااا
بعد منم با اخم گفتم : عه عه...... بدجنس..... باید زودتر می گفتییییی.
جونگ کوک دستاشو دور کمرم پیچید و پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و گفت : خب دیگه..... پیشی کوچولوی من..... دیگه واقعا ا/ت من شدی!
با شیطونی لبخند زدم و گفتم : اگه من نخوام چی اقا جئون؟!
گفت : نه نه...... دیگه نه...... تو دیگه ا/ت منییییییی....
( چند هفته بعد)
عروسی منو جونگ کوک تازه تموم شده بود. وقتی رسیدیم خونمون یه لباس استین بلند توسی با شلوار بلند سفید تنم بود. جونگ کوک هم یه لباس استین بلند سفید با شلوار بلند سفید.....
می خواستیم بریم بخوابیم که جونگ کوک براید استایل بغلم کرد و صورتشو نزدیکم کرد
و گفت : دیگه تو ا/ت جئونی....... ا/ت من.
۰۰۰۰۰۰
خب دیگه.....
۱۹.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.