جاسوس پارت ۱۲
_____________
ویو شوگا
چند ساعت گذشت پس چرا این کارهای بی صاحب مونده تموم نمیشههه(من وقتی دارم درس میخونم: ) هوفف چند دقیقه ی دیگه هم گذشت دیگه خسته شده بودم وقتی کارهاتو هی میزاری واسه روز دیگه همین میشه بلند شدم و رفتم اتاقم یه دوش چند مینی گرفتم و موهام رو خشک کردم خسته بودم شلوارم رو پوشیدم و گرفتم خوابیدم من عادت دارم بدون لباس بخوابم چشمام گرم شد و سیاهی
که دیدم در زده شد ساعت رو نگاه کردم ۱ ساعته خوابیدم بلند شدم و در رو باز کردم که دیدم همینجوری داره نگام میکنه که یادم اومد لباس تنم نیست ولی خو که چی گفت وقت ناهاره رفتم پایین که یه پسر بچه با گریه رفت آشپزخونه و همش میگفت آبجی منم کنجکاو شدم فال گوش وایسادم *اون حرف ها* هوفف بیچاره پسره که دیدم میخواستن بیان بیرون سریع سرجام نشستم و شروع به خوردن غذا کردم مزه ی غذا فرق داشت
شوگا: اجوما
اجوما: بله ارباب
شوگا : این غذا رو کی درست کرده؟
اجوما: ا/ت
شوگا: از این به بعد اون غذاها رو درست میکنه
اجوما: چشم
*بعد غذا*
بلند شدم و رفتم تو اتاق کارم که گوشیم زنگ خورد جیهوپ بود جوابش رو دادم
جیهوپ: هایی شوگولی
شوگا: بهت چی گفتم؟
جیهوپ: عههه کمی شاد باش دیگه چی میخواستم بگم اها ما امشب میایم خدمتتون
شوگا: خبریه؟
جیهوپ: برای دیدن شوگولیم باید دلیل داشته باشم؟ نه خبری نیست ساعت ۸ اونجاییم
شوگا: باشه بای
*بیب بیب بیب*
به اجوما گفتم که ساعت ۸ مهمون داریم و بعد شروع به کار کردم بلاخره تموم شد ساعت رو نگاه کردن ۵ بود هوفف یکی از کشو ها رو باز کردم و یه عکس رو برداشتم عکس پدر و مادرم که یه دفعه
ویو شوگا
چند ساعت گذشت پس چرا این کارهای بی صاحب مونده تموم نمیشههه(من وقتی دارم درس میخونم: ) هوفف چند دقیقه ی دیگه هم گذشت دیگه خسته شده بودم وقتی کارهاتو هی میزاری واسه روز دیگه همین میشه بلند شدم و رفتم اتاقم یه دوش چند مینی گرفتم و موهام رو خشک کردم خسته بودم شلوارم رو پوشیدم و گرفتم خوابیدم من عادت دارم بدون لباس بخوابم چشمام گرم شد و سیاهی
که دیدم در زده شد ساعت رو نگاه کردم ۱ ساعته خوابیدم بلند شدم و در رو باز کردم که دیدم همینجوری داره نگام میکنه که یادم اومد لباس تنم نیست ولی خو که چی گفت وقت ناهاره رفتم پایین که یه پسر بچه با گریه رفت آشپزخونه و همش میگفت آبجی منم کنجکاو شدم فال گوش وایسادم *اون حرف ها* هوفف بیچاره پسره که دیدم میخواستن بیان بیرون سریع سرجام نشستم و شروع به خوردن غذا کردم مزه ی غذا فرق داشت
شوگا: اجوما
اجوما: بله ارباب
شوگا : این غذا رو کی درست کرده؟
اجوما: ا/ت
شوگا: از این به بعد اون غذاها رو درست میکنه
اجوما: چشم
*بعد غذا*
بلند شدم و رفتم تو اتاق کارم که گوشیم زنگ خورد جیهوپ بود جوابش رو دادم
جیهوپ: هایی شوگولی
شوگا: بهت چی گفتم؟
جیهوپ: عههه کمی شاد باش دیگه چی میخواستم بگم اها ما امشب میایم خدمتتون
شوگا: خبریه؟
جیهوپ: برای دیدن شوگولیم باید دلیل داشته باشم؟ نه خبری نیست ساعت ۸ اونجاییم
شوگا: باشه بای
*بیب بیب بیب*
به اجوما گفتم که ساعت ۸ مهمون داریم و بعد شروع به کار کردم بلاخره تموم شد ساعت رو نگاه کردن ۵ بود هوفف یکی از کشو ها رو باز کردم و یه عکس رو برداشتم عکس پدر و مادرم که یه دفعه
۷.۳k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.