"ازدواج اجباری"
"ازدواج اجباری"
پارت 21
*ادامه مکالمه بین مکس و ا/ت*
مکس پس چرا اونوقت به من نگفتی؟...
ات: یادم رفت فک کردم اوما بهت گفته..
مکس: نه زن اایی بهم نگفته بود..
ات: مکس بقیه حرفها رو تو ماشین بهم بگو من برم پایین تهیونگ منتظرمه..
مکس: باشه برو*جدی و حرصی*
ویو ا/ت
کمی ترسیده بودم اما اهمیت ندادم رفتم پایین کسی نبود در باز کردم دیدم تهیونگ اونجا وایستاده تکیه داد به ماشین بعدشم دست به سینه منتظره منه..یکم خندم گرفت که تهیونگ اینجوری منتظر من باشه..اخم کرده بود..دیدم مکس اومد جوری رفتار کردم که انگار ندیدم مکسو سریع پریدم بغل تهیونگ..تهیونگ متاجب به من نگاه میکرد..
*دم گوشش اروم زمه زمه کردم*
ات: بغلم کن مکس داره مارو میبینه
ته: باشه عشقم..
از حرفی که بهم زد تعجب کردم و انتظار چینین کلمه رو نداشتم..
دیدم مکس از ماشین پیاده شد اومد سمتمون یجوری به تهیونگ نگاه میکرد که میخواد بکشتش..رفتم طرفش بغلش کردم صفت بعلم کرد پیشونیمو بوسید تعجب بهش نگاه کردم...ی لبخند زد.از بغلش دراودم ی نگاهی به تهیونگ انداختم که با حرص داره به مکس نگاه میکنه..
رو به تهیونگ گفتم
ات: بریم عشقم:)
ته: بریم..
رفتیم سمت ماشین مکس،مکس سوار شد ماهم سوار شدیم میخواستم جلو پیش مکس بشینم که تهیونگ نزاشت و منو کشید سمت خودش و صندلی عقب باهم نشستیم...توی راه مکس فقط داشت به من نگاه میکرد و من هم یزره معذب شده بودم بالاخره رسیدیم شهر بازی..
از ماشین پیاده شدیم..
مکس: میرم چند تا بلیط بگیرم جایی نرید.
ات: باشه برو چاگیا.
ی نگاهی به تهیونگ انداختم که داشت با چشماش منو میخورد اب دهنمو قورت دادم و گفتم
ات: چیزی شده تیهونگ..
ته: چرا باید به مکس بگی چاگیا بعد به من بگی تهیونگ*حالت قهری*
ات: تهیونگاا یادت رفته..
پارت 21
*ادامه مکالمه بین مکس و ا/ت*
مکس پس چرا اونوقت به من نگفتی؟...
ات: یادم رفت فک کردم اوما بهت گفته..
مکس: نه زن اایی بهم نگفته بود..
ات: مکس بقیه حرفها رو تو ماشین بهم بگو من برم پایین تهیونگ منتظرمه..
مکس: باشه برو*جدی و حرصی*
ویو ا/ت
کمی ترسیده بودم اما اهمیت ندادم رفتم پایین کسی نبود در باز کردم دیدم تهیونگ اونجا وایستاده تکیه داد به ماشین بعدشم دست به سینه منتظره منه..یکم خندم گرفت که تهیونگ اینجوری منتظر من باشه..اخم کرده بود..دیدم مکس اومد جوری رفتار کردم که انگار ندیدم مکسو سریع پریدم بغل تهیونگ..تهیونگ متاجب به من نگاه میکرد..
*دم گوشش اروم زمه زمه کردم*
ات: بغلم کن مکس داره مارو میبینه
ته: باشه عشقم..
از حرفی که بهم زد تعجب کردم و انتظار چینین کلمه رو نداشتم..
دیدم مکس از ماشین پیاده شد اومد سمتمون یجوری به تهیونگ نگاه میکرد که میخواد بکشتش..رفتم طرفش بغلش کردم صفت بعلم کرد پیشونیمو بوسید تعجب بهش نگاه کردم...ی لبخند زد.از بغلش دراودم ی نگاهی به تهیونگ انداختم که با حرص داره به مکس نگاه میکنه..
رو به تهیونگ گفتم
ات: بریم عشقم:)
ته: بریم..
رفتیم سمت ماشین مکس،مکس سوار شد ماهم سوار شدیم میخواستم جلو پیش مکس بشینم که تهیونگ نزاشت و منو کشید سمت خودش و صندلی عقب باهم نشستیم...توی راه مکس فقط داشت به من نگاه میکرد و من هم یزره معذب شده بودم بالاخره رسیدیم شهر بازی..
از ماشین پیاده شدیم..
مکس: میرم چند تا بلیط بگیرم جایی نرید.
ات: باشه برو چاگیا.
ی نگاهی به تهیونگ انداختم که داشت با چشماش منو میخورد اب دهنمو قورت دادم و گفتم
ات: چیزی شده تیهونگ..
ته: چرا باید به مکس بگی چاگیا بعد به من بگی تهیونگ*حالت قهری*
ات: تهیونگاا یادت رفته..
۱۰.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.