فیک ۶٠
هانول
موقع حساب کردن هانول کمی به فکر رفت چرا امروز اینجوری شده بود که خودش هم متوجه رفتارش نشده بود
هانول ذهنش (واقعا چرا امروز نگرانش بودم ایشششششش)
کوک:بریم !!
کوک اومد که دسته هانولو رو بگیره ک هانور گفت
هانول:دستت رو بکش کنار
کوک متعجب شده بود تا چند دقیقه پیش که نگرانش بود حالا به حالت قبل برگشته
کوک تصمیم گرفت چیزی نگه چون ا گر هانول عصبی بشه حالش بد میشه
کوک وسایل خریدو برداشت و همراه هانور به سمت ماشین رفتن هانول در رو باز کرد و نشست
کوک هم و وسایلارو گذاشت صندوق عقب
و به سمت دره ماشین رفت و باز کرد و رفت داخل و بدونه هیچ حرفی ماشینو روشن کرد و به سمته خونه حرکت کرد
......
وسطای راه بودن که کوک گفت
کوک:هانول
هانول:هوم
کوک:دلت نمیخواد بری کجای ؟؟؟
هانول: دلم میخواد برم خونه ولی جناب آقای جئون نمیزارن
کوک دیگه چیزی نگفت و رفتن خونه .........
کوک
نشسته بودم به گوشی خیره بودم منتظر پیام بودم که اومد
صفحه چت گذاشتم
خیره به آخرین پیام بودم یعنی میخواست چی کار کنه از ترس زبونم بنده اومده بود
......
هانور
نگاه به کوک کردم دیدم رنگش شده زرد چی داخل گوشی این میگذره که همش رنگش می پره
هان:کوک مگه نمیخواستی بری حموم ؟؟
کوک انگار تازه متوجه حضور کوک شده بود پس یا گیجی پرسید
کوک:چیزی گفتی
هان:کی میری حموم
کوک:آلن میرم
کوک گوشیشو خاموش کرد و گذاشت روی میز و به سمت حموم رفت
وقتی هانور کامل مطمئن شد که کوک رفته سریع به سمته گوشی رفت و روشن کرد ولی گوشیش رمز داشت پس نامید شد
ولی یه پیام اومد که تونست بخونه
« قرار کابوس شبت باشم جئون»
موقع حساب کردن هانول کمی به فکر رفت چرا امروز اینجوری شده بود که خودش هم متوجه رفتارش نشده بود
هانول ذهنش (واقعا چرا امروز نگرانش بودم ایشششششش)
کوک:بریم !!
کوک اومد که دسته هانولو رو بگیره ک هانور گفت
هانول:دستت رو بکش کنار
کوک متعجب شده بود تا چند دقیقه پیش که نگرانش بود حالا به حالت قبل برگشته
کوک تصمیم گرفت چیزی نگه چون ا گر هانول عصبی بشه حالش بد میشه
کوک وسایل خریدو برداشت و همراه هانور به سمت ماشین رفتن هانول در رو باز کرد و نشست
کوک هم و وسایلارو گذاشت صندوق عقب
و به سمت دره ماشین رفت و باز کرد و رفت داخل و بدونه هیچ حرفی ماشینو روشن کرد و به سمته خونه حرکت کرد
......
وسطای راه بودن که کوک گفت
کوک:هانول
هانول:هوم
کوک:دلت نمیخواد بری کجای ؟؟؟
هانول: دلم میخواد برم خونه ولی جناب آقای جئون نمیزارن
کوک دیگه چیزی نگفت و رفتن خونه .........
کوک
نشسته بودم به گوشی خیره بودم منتظر پیام بودم که اومد
صفحه چت گذاشتم
خیره به آخرین پیام بودم یعنی میخواست چی کار کنه از ترس زبونم بنده اومده بود
......
هانور
نگاه به کوک کردم دیدم رنگش شده زرد چی داخل گوشی این میگذره که همش رنگش می پره
هان:کوک مگه نمیخواستی بری حموم ؟؟
کوک انگار تازه متوجه حضور کوک شده بود پس یا گیجی پرسید
کوک:چیزی گفتی
هان:کی میری حموم
کوک:آلن میرم
کوک گوشیشو خاموش کرد و گذاشت روی میز و به سمت حموم رفت
وقتی هانور کامل مطمئن شد که کوک رفته سریع به سمته گوشی رفت و روشن کرد ولی گوشیش رمز داشت پس نامید شد
ولی یه پیام اومد که تونست بخونه
« قرار کابوس شبت باشم جئون»
۱۵.۶k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.