p.1 Rosaline.
p.1 Rosaline.
+این ظرفا چرا اینقد کثیفن؟
سریع لباسمو مرتب کردم و وارد اتاق شدم... لبه تخت نشسته بود. با عصبانیت سینی غذا رو پرت کرد جلوم... همه ظرفا خورد و خاکشیر شدن. بدون هیچ حرفی شروع کردم به جمع کردن شیشه های روی زمین که یهو یه تیکه از شیشه لیوان شکسته رفت تو دستم... دستمو گرفتم روی دامنم که خونش چکه نکنه روی زمین... با هر جون کندنی که بود شیشه هارو جمع کردم... خواستم بیام بیرون که با صداش سر جام میخکوب شدم
+اینسری اروم رفتار نمیکنم...
بدون اینکه چیزی بگم سرمو خم کردم و اومدم بیرون، داخل اشپز خونه که شدم هاری با دیدن خون دستم که استین و دامنمو قرمز کرده بود بدو بدو اومد سمتم و سینی رو از دستم گرفت
_چیشد؟ دستت چیشده رائل؟
بغضمو قورت دادمو بدون هیچ حرفی از کنارش رد شدم و دستمو گرفتم زیر شیر اب... نه من نباید گریه کنم.. وقتی که خونش تقریبا بند اومد بستمش و رفتم تو اتاقم که لباسمو عوض کنم...
کاش میشد زودتر از این خراب شده بزنم بیرون... تو اینه به خودم زل زدم...
چشمام از همیشه بی روح تر بنظر میرسید.. دستی به صورتم کشیدم و سریع لباسامو عوض کردم و مدهامو بالای سرم بستم...
+رائل
دستی به دامنم کشیدم و رفتم سمت اتاقش
_بله اقای جئون؟
جلوی اینه داشت پیرهنشو مرتب میکرد.. احتمالا میخواست جایی بره...
دستشو به سمت کتش که روی تخت بود دراز کرد
سریع کتشو برداشتم و تنش کردم
+کروات
رفتم سمتش... سرشو بالاگرفت
آروم کروات شل دور گردنشو سفت کردم... سرم به زور تا زیر گردنش میرسید...
همیشه عطرش یه بوی خاص میداد، هیچوقتم به کسی نمیگفت که اسم عطرش چیه...
یه نفس عمیق کشیدم و دستمو کشیدم رو کرواتش که مرتب شد و یه قدم اومدم عقب
_امری نیست دیگه؟
+بشین...
اروم نشستم روی صندلی کنار تختش... لبه کتشو گرفت و وایساد جلوم
+اگه ایرادی هست بگو
_مثل همیشه عالی هستین اقای جئون
روشو برگردوند سمت اینه و دستی تو موهاش کشید
+به مینهو بگو ماشینو اماده کنه
اروم سرمو خم کردم و اومدم بیرون
_هاری به اقای مینهو بگو ماشینو اماده کنه اقای جئون میخوان برن...
هاری سریع رفت توی حیاط که به مینهو بگه...
فعلا شرط نداریم تا چند پارت بعدی:)
+این ظرفا چرا اینقد کثیفن؟
سریع لباسمو مرتب کردم و وارد اتاق شدم... لبه تخت نشسته بود. با عصبانیت سینی غذا رو پرت کرد جلوم... همه ظرفا خورد و خاکشیر شدن. بدون هیچ حرفی شروع کردم به جمع کردن شیشه های روی زمین که یهو یه تیکه از شیشه لیوان شکسته رفت تو دستم... دستمو گرفتم روی دامنم که خونش چکه نکنه روی زمین... با هر جون کندنی که بود شیشه هارو جمع کردم... خواستم بیام بیرون که با صداش سر جام میخکوب شدم
+اینسری اروم رفتار نمیکنم...
بدون اینکه چیزی بگم سرمو خم کردم و اومدم بیرون، داخل اشپز خونه که شدم هاری با دیدن خون دستم که استین و دامنمو قرمز کرده بود بدو بدو اومد سمتم و سینی رو از دستم گرفت
_چیشد؟ دستت چیشده رائل؟
بغضمو قورت دادمو بدون هیچ حرفی از کنارش رد شدم و دستمو گرفتم زیر شیر اب... نه من نباید گریه کنم.. وقتی که خونش تقریبا بند اومد بستمش و رفتم تو اتاقم که لباسمو عوض کنم...
کاش میشد زودتر از این خراب شده بزنم بیرون... تو اینه به خودم زل زدم...
چشمام از همیشه بی روح تر بنظر میرسید.. دستی به صورتم کشیدم و سریع لباسامو عوض کردم و مدهامو بالای سرم بستم...
+رائل
دستی به دامنم کشیدم و رفتم سمت اتاقش
_بله اقای جئون؟
جلوی اینه داشت پیرهنشو مرتب میکرد.. احتمالا میخواست جایی بره...
دستشو به سمت کتش که روی تخت بود دراز کرد
سریع کتشو برداشتم و تنش کردم
+کروات
رفتم سمتش... سرشو بالاگرفت
آروم کروات شل دور گردنشو سفت کردم... سرم به زور تا زیر گردنش میرسید...
همیشه عطرش یه بوی خاص میداد، هیچوقتم به کسی نمیگفت که اسم عطرش چیه...
یه نفس عمیق کشیدم و دستمو کشیدم رو کرواتش که مرتب شد و یه قدم اومدم عقب
_امری نیست دیگه؟
+بشین...
اروم نشستم روی صندلی کنار تختش... لبه کتشو گرفت و وایساد جلوم
+اگه ایرادی هست بگو
_مثل همیشه عالی هستین اقای جئون
روشو برگردوند سمت اینه و دستی تو موهاش کشید
+به مینهو بگو ماشینو اماده کنه
اروم سرمو خم کردم و اومدم بیرون
_هاری به اقای مینهو بگو ماشینو اماده کنه اقای جئون میخوان برن...
هاری سریع رفت توی حیاط که به مینهو بگه...
فعلا شرط نداریم تا چند پارت بعدی:)
۵.۷k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.