۱۳
پارت ۱۳
فلش بک به کافه :
ات ویو :
امروز روز اول قرار بود ولی تهیونگ خیلی نادیده میگرفت داشتم اذیت میشدم
ات : آقای کیم مشکلی پیش اومده ؟
ته : آقای چی چی؟؟
ات : مشکلی پیش اومده
ته : ن.نه
ات : اها خوبه من دوستم پیام داده گفته برم ببینمش تا یه روز دیگه خدانگهدار
ته : ات ...
ته ویو :
اوفففف این کوک دودیقه پیام نده نمیتونه زندگی کنه اههه
الان فک کرده نادیده گرفتمش
که فک کنم قهر کرد
کوک ویو :
تو ماشین جلوی در کافه بودم که هی به تهیونگ زنگ میزدم و پیام میدادم میدونستم ات ازش ناراحت میشه ( جنگ خونی ...:)
که ات اومد بیرون و راه افتاد سمت خونشون
منم با ماشین رفتم دنبالش
ته ویو :
ات از کافه رفت بیرون که ماشین کوک رو دیدم که لبخند ملیحی رو صورتشو و دنبال ات راه افتاد عی بابا نشد که ....
ات ویو :
دیدم یه ماشین دنبالم میکنه که اومد کنارم وایساد و شیشه رو داد پایین
کوک : برسونمت لیدی
ات : اوه سلام
کوک : بیا بریم
ته : منم میام
ات : پس شما دوتا باهم برین
کوک: نه تو یه مسیریم بیا
ات : ولی مسیر خونه ها کاملا مخالف همه ...
ته : ایراد نداره که بیا
ات : باش
کوک ویو :
تهیونگ خواست بیاد جلو بشینه و پیاده شدم رفتم دست ات رو گرفتم در جلو رو باز کردم نشوندمش پیش خودم و تهیونگ صورتش قرمز شده بود رفت پشت نشست ( بچه مو اذیت نکنینن )
ات ویو :
این دوتا چشونه
با رفتارشون داشت خندم میگرفت که گوشیم زنگ خورد سوجون بود الان وقت اذیت کردنهههه
ات : اوه اوپاا
ته و کوک : اوپااااا ( داد ).
ات : چطوری اوپا
ته : هی هی
ات : آره وقتم آزاده .... چی فردا ؟؟
کوک: فردا نههه
ات : نه فردا نمیتونم
ته : چرا فردا نه جونگکوک ؟؟
کوک : فوضولی به تو نیومده
ات : اوکی حالا که اصرار داری فردا میام
کوک: چییییی ؟
ات : اوکی لوکیشن رو بفرست .... بای بای اوپا جونی
ته : شوخیت گرفته؟؟
ات : نمیبینی دارم حرف میزنم ؟؟؟
کوک : اوپا کیه ما که پیش توایم کی بود ؟؟
ات : سوجون اوپا
ته : میشه اوپا اوپا نکنیییی
ات : چرا مگه اوپا بده؟؟؟
کوک : آره بده فقط باید به من بگی
ته : به من باید بگههه !!!
کوک : نه نه اشتباه متوجه شدی
ات ویو:
دعوا میکردن که رسیدیم خونه
با دستام زدم به شیشه که کوک نگه داشت
رفتم نزدیکشون و گونه هاشون رو بو..سیدم
چشماشون داشت از حلقه میزد بیرون
ات : اوپا های عزیز خدافظ ( خنده )
ته و کوک : خ...خدافظ( تو شوکن )
ات ویو :
از ماشین پیاده شدم که صدای جیغشون اومد لبخند زدم و رفتم تو
یه بلایی سر این دوتا بیارم مخصوصا جونگکوک
خب بخوام راست بگم منم ازش خوشم میاد ......
شرط ۳۰ لایک
فلش بک به کافه :
ات ویو :
امروز روز اول قرار بود ولی تهیونگ خیلی نادیده میگرفت داشتم اذیت میشدم
ات : آقای کیم مشکلی پیش اومده ؟
ته : آقای چی چی؟؟
ات : مشکلی پیش اومده
ته : ن.نه
ات : اها خوبه من دوستم پیام داده گفته برم ببینمش تا یه روز دیگه خدانگهدار
ته : ات ...
ته ویو :
اوفففف این کوک دودیقه پیام نده نمیتونه زندگی کنه اههه
الان فک کرده نادیده گرفتمش
که فک کنم قهر کرد
کوک ویو :
تو ماشین جلوی در کافه بودم که هی به تهیونگ زنگ میزدم و پیام میدادم میدونستم ات ازش ناراحت میشه ( جنگ خونی ...:)
که ات اومد بیرون و راه افتاد سمت خونشون
منم با ماشین رفتم دنبالش
ته ویو :
ات از کافه رفت بیرون که ماشین کوک رو دیدم که لبخند ملیحی رو صورتشو و دنبال ات راه افتاد عی بابا نشد که ....
ات ویو :
دیدم یه ماشین دنبالم میکنه که اومد کنارم وایساد و شیشه رو داد پایین
کوک : برسونمت لیدی
ات : اوه سلام
کوک : بیا بریم
ته : منم میام
ات : پس شما دوتا باهم برین
کوک: نه تو یه مسیریم بیا
ات : ولی مسیر خونه ها کاملا مخالف همه ...
ته : ایراد نداره که بیا
ات : باش
کوک ویو :
تهیونگ خواست بیاد جلو بشینه و پیاده شدم رفتم دست ات رو گرفتم در جلو رو باز کردم نشوندمش پیش خودم و تهیونگ صورتش قرمز شده بود رفت پشت نشست ( بچه مو اذیت نکنینن )
ات ویو :
این دوتا چشونه
با رفتارشون داشت خندم میگرفت که گوشیم زنگ خورد سوجون بود الان وقت اذیت کردنهههه
ات : اوه اوپاا
ته و کوک : اوپااااا ( داد ).
ات : چطوری اوپا
ته : هی هی
ات : آره وقتم آزاده .... چی فردا ؟؟
کوک: فردا نههه
ات : نه فردا نمیتونم
ته : چرا فردا نه جونگکوک ؟؟
کوک : فوضولی به تو نیومده
ات : اوکی حالا که اصرار داری فردا میام
کوک: چییییی ؟
ات : اوکی لوکیشن رو بفرست .... بای بای اوپا جونی
ته : شوخیت گرفته؟؟
ات : نمیبینی دارم حرف میزنم ؟؟؟
کوک : اوپا کیه ما که پیش توایم کی بود ؟؟
ات : سوجون اوپا
ته : میشه اوپا اوپا نکنیییی
ات : چرا مگه اوپا بده؟؟؟
کوک : آره بده فقط باید به من بگی
ته : به من باید بگههه !!!
کوک : نه نه اشتباه متوجه شدی
ات ویو:
دعوا میکردن که رسیدیم خونه
با دستام زدم به شیشه که کوک نگه داشت
رفتم نزدیکشون و گونه هاشون رو بو..سیدم
چشماشون داشت از حلقه میزد بیرون
ات : اوپا های عزیز خدافظ ( خنده )
ته و کوک : خ...خدافظ( تو شوکن )
ات ویو :
از ماشین پیاده شدم که صدای جیغشون اومد لبخند زدم و رفتم تو
یه بلایی سر این دوتا بیارم مخصوصا جونگکوک
خب بخوام راست بگم منم ازش خوشم میاد ......
شرط ۳۰ لایک
۲۲.۵k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.