سرنوشت و کی اداره میکنه پارت ۱
بابام: ات بدو بریم دیر شد ات: باشه بابا ( خوب بچه ها ات مامانشو از دست داده و باباشم عضو یک گروه مافیا هست که بهتره بگم بزگترین در جهان ) ات: خیلی استرس داشتم چون بابا مجبور بود من و بفروشه به یک ادم وگرنه باید میمردم مامان بابام هم همین جوری عاشق هم شدن خوب دیگه بسه باید برم ات:اومدم
مهمونی مافیا های بزرگ
از دید ات
رفتم کنار بابام وایسادم که یهو دوست بابام با یک پسر جذاب که کنارش وایساده بود اومدن بابا:سلام دوست من دوست بابا: سلام رفیق قدیمی بعد کلی حال و اهوال رسیدیم به موضوع اصلی بابام: خوب من جوابم مثبته و ات همنظرش همینه ات:من تصلا نمیدونستم داره درباره ی چی حرف میزنه که بخوام مثبت بدم دوست بابا: خوب پس حله ات این پسر منه و اسمش جانگ کوکه کوکی: سلام خوش بختم ( بت لحنی که اصلا انگار وجود نداری )
مهمونی مافیا های بزرگ
از دید ات
رفتم کنار بابام وایسادم که یهو دوست بابام با یک پسر جذاب که کنارش وایساده بود اومدن بابا:سلام دوست من دوست بابا: سلام رفیق قدیمی بعد کلی حال و اهوال رسیدیم به موضوع اصلی بابام: خوب من جوابم مثبته و ات همنظرش همینه ات:من تصلا نمیدونستم داره درباره ی چی حرف میزنه که بخوام مثبت بدم دوست بابا: خوب پس حله ات این پسر منه و اسمش جانگ کوکه کوکی: سلام خوش بختم ( بت لحنی که اصلا انگار وجود نداری )
۷.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.