پارت ۱۷
صبح روز بعد
از زبان یونا:
از خواب بیدار شدم چشام از بس گریه کرده بودم هم پف کرده بود هم خیلی بد جور میسوخت رفتم آب زدم صورتم لباسمو عوض کردم حوصله هیچی رو نداشتم یه کوچولو آرایش کردم تا چشای پف کردم پیدا نباشه هووووف نمیدونم چیکار کنم رفتم نشستم رو تخت و سرمو به تاج تخت تکیه دادم و به سقف نگاه میکردم که فهمیدم کوک بیدار شد
+کی بیدار شدی بیبی
_خیلی وقت نیس صبح به خیر
+صبح به خیر عزیزم حالت بهتره
_هیییی نه اصلا حوصله هیچی رو ندارم
بلند شد و نشست
+آخه واسه چی الکی خودتو ناراحت میکنی ها من که گفتم نمیزارم کسی تو رو ازم بگیره
_نه به خاطر اون نیس اصن کلا حوصله ندارم
+حالا بیا بریم پایین من درستش میکنم بیا بریم صبحونه بخوریم
_اشتها ندارم
+غلط کردی بلند شو(خنده)
اومد نزدیک و لپمو بوسید
+باهات شوخی میکنم عشقم ناراحت نشی
_نه بابا (خنده ریز)
بعد بلند شدن و با هم رفتن پایین و صبحونه خوردن و بعد رفتن تو اتاق کار کوک و نشستن رو به روی هم کوک میخواست با یونا حرف بزنه ببینه مشکلش چیه که اینقدر بی حاله
+بیبی
_جونم
+چت شده تو که اینطوری نبودی
_نمیدونم جونکوک فقط دلم میخواد یه گوشه بمونم و هیچ کاری نکنم همین
+مث اینکه امروز خیلی بی حالی
_یکم هم خوابم میاد
+بیا بریم تو اتاق
بلند شدیم و سمت اتاق مشترکمون رفتیم رو تخت دراز کشیدیم و جونکوک منو تو بغلش گرفت و سرمو رو سینش گذاشت
+خب حالا بخواب بیبی تا حالت خوب بشه
_هوم باشه
کم کم چشام گرم شد و خواب رفتم دوباره ....
از زبان یونا:
از خواب بیدار شدم چشام از بس گریه کرده بودم هم پف کرده بود هم خیلی بد جور میسوخت رفتم آب زدم صورتم لباسمو عوض کردم حوصله هیچی رو نداشتم یه کوچولو آرایش کردم تا چشای پف کردم پیدا نباشه هووووف نمیدونم چیکار کنم رفتم نشستم رو تخت و سرمو به تاج تخت تکیه دادم و به سقف نگاه میکردم که فهمیدم کوک بیدار شد
+کی بیدار شدی بیبی
_خیلی وقت نیس صبح به خیر
+صبح به خیر عزیزم حالت بهتره
_هیییی نه اصلا حوصله هیچی رو ندارم
بلند شد و نشست
+آخه واسه چی الکی خودتو ناراحت میکنی ها من که گفتم نمیزارم کسی تو رو ازم بگیره
_نه به خاطر اون نیس اصن کلا حوصله ندارم
+حالا بیا بریم پایین من درستش میکنم بیا بریم صبحونه بخوریم
_اشتها ندارم
+غلط کردی بلند شو(خنده)
اومد نزدیک و لپمو بوسید
+باهات شوخی میکنم عشقم ناراحت نشی
_نه بابا (خنده ریز)
بعد بلند شدن و با هم رفتن پایین و صبحونه خوردن و بعد رفتن تو اتاق کار کوک و نشستن رو به روی هم کوک میخواست با یونا حرف بزنه ببینه مشکلش چیه که اینقدر بی حاله
+بیبی
_جونم
+چت شده تو که اینطوری نبودی
_نمیدونم جونکوک فقط دلم میخواد یه گوشه بمونم و هیچ کاری نکنم همین
+مث اینکه امروز خیلی بی حالی
_یکم هم خوابم میاد
+بیا بریم تو اتاق
بلند شدیم و سمت اتاق مشترکمون رفتیم رو تخت دراز کشیدیم و جونکوک منو تو بغلش گرفت و سرمو رو سینش گذاشت
+خب حالا بخواب بیبی تا حالت خوب بشه
_هوم باشه
کم کم چشام گرم شد و خواب رفتم دوباره ....
۶۴.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.