پارت ۷
پارت ۷
الماس سیاه
ویو جونگکوک:
در پادگان رو باز کرد و داخل رفت ، اون سرباز های احمق اونا خواب بودن
اونا الان باید درحال تمرین باشن یعنی چی ، رفت تو سالن و با دادی که از بعد پنج دقیقه تمامی سرباز ها آماده بودن ، نیشخندی زد که تن همرو به لرزه انداخت روی صندلی ای که پشتش بود نشست و به یونگی که چشماش پف کرده بود نگاه کرد
+سریع باش پوشه قرمز رو بیار فقط سه دقیقه فرصت داری یونگی
جونگکوک از تلف شدن وقت و علاف موندن بدش میومد پس با لحن الفاییش گفت
یونگی خواب از سرش پریده بود سریع شرو به دویدن توی راهرو کرد ، بعد چند مین برگشت و پوشه رو به دست جونگکوک داد
+ یک دقیقه دیر کردی ژنرال سه
یونگی اخمی کرد و کمی عقب رفت ، جونگکوک پوشه رو باز کرد و و شروع به خوندن کرد
+ طبق قانون ۳۵ کشور ، خواب موندن در سربازی جریمه خود را دارد و این جریمه رو ژنرال اصلی پادگان میتواند برای سرباز های خود انتخاب کند.
جونگکوک سرش رو بالا آورد و به چشمای ترسیده سرباز ها نگاه کرد
+ امروز سه برار بیشتر از روزای عادی تمرین میکنید .
صدای همه درمورد که با داد جونگکوک همه خفه شدن سریع به سمت حیاط پادگان رفتن...
ساعت ۶ بود کار جونگکوک تموم شده بود و داشت به سمت پارکینگ پادگان حرکت میکرد
سوار ماشینش شد و روشنش کرد ...
ساعت ۶ نیم :
جونگکوک از پاشین پیاده شد و به سمت آسانسور رفت ، داخل آسانسور رفت و آخرین دکمه که میشد آخرین طبقه ساختمان که خونش بود رو زد ، از در آسانسور رد شد و وارد خونه شد ، کفشاش رو عوض کرد و داخل رفت
+ ته ته کوچولو
وقتی صدایی نشنید نگران شد و تو اتاق و حال و آشپزخونه رو گشت ، نبود ، هیچا نبود پیداش نکرد
نگران و عصبی شده بود رایحش داشت حرلحظه بیشتر میشد، صدای سرفه کسی رو شنید ، صدا رو دنبال کرد به کمد لباس ها رسید ، در کمد رو باز کرد و....
یه پارت دیگه هم مینویسم ماچ
الماس سیاه
ویو جونگکوک:
در پادگان رو باز کرد و داخل رفت ، اون سرباز های احمق اونا خواب بودن
اونا الان باید درحال تمرین باشن یعنی چی ، رفت تو سالن و با دادی که از بعد پنج دقیقه تمامی سرباز ها آماده بودن ، نیشخندی زد که تن همرو به لرزه انداخت روی صندلی ای که پشتش بود نشست و به یونگی که چشماش پف کرده بود نگاه کرد
+سریع باش پوشه قرمز رو بیار فقط سه دقیقه فرصت داری یونگی
جونگکوک از تلف شدن وقت و علاف موندن بدش میومد پس با لحن الفاییش گفت
یونگی خواب از سرش پریده بود سریع شرو به دویدن توی راهرو کرد ، بعد چند مین برگشت و پوشه رو به دست جونگکوک داد
+ یک دقیقه دیر کردی ژنرال سه
یونگی اخمی کرد و کمی عقب رفت ، جونگکوک پوشه رو باز کرد و و شروع به خوندن کرد
+ طبق قانون ۳۵ کشور ، خواب موندن در سربازی جریمه خود را دارد و این جریمه رو ژنرال اصلی پادگان میتواند برای سرباز های خود انتخاب کند.
جونگکوک سرش رو بالا آورد و به چشمای ترسیده سرباز ها نگاه کرد
+ امروز سه برار بیشتر از روزای عادی تمرین میکنید .
صدای همه درمورد که با داد جونگکوک همه خفه شدن سریع به سمت حیاط پادگان رفتن...
ساعت ۶ بود کار جونگکوک تموم شده بود و داشت به سمت پارکینگ پادگان حرکت میکرد
سوار ماشینش شد و روشنش کرد ...
ساعت ۶ نیم :
جونگکوک از پاشین پیاده شد و به سمت آسانسور رفت ، داخل آسانسور رفت و آخرین دکمه که میشد آخرین طبقه ساختمان که خونش بود رو زد ، از در آسانسور رد شد و وارد خونه شد ، کفشاش رو عوض کرد و داخل رفت
+ ته ته کوچولو
وقتی صدایی نشنید نگران شد و تو اتاق و حال و آشپزخونه رو گشت ، نبود ، هیچا نبود پیداش نکرد
نگران و عصبی شده بود رایحش داشت حرلحظه بیشتر میشد، صدای سرفه کسی رو شنید ، صدا رو دنبال کرد به کمد لباس ها رسید ، در کمد رو باز کرد و....
یه پارت دیگه هم مینویسم ماچ
۱۱.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.