رمان پسر جذاب من ❤❤❤ پارت پنجم
رمان پسر جذاب من ❤❤❤ پارت پنجم
خانم دکتر : تبریک میگم لیا خانم شما حامله هستید
لیا ، چاعان : چییییییی
❤❤❤
لیا اومد تو کلاس
توانا : لیوشم حالت خوبه دیشب نیومدی
لیا : خوبم
چاعان اومد تو کلاس
لیا : چاعانننن
چاعان : بله
لیا : فقط منو تو قضیه رو میدونیم اگه کسی بفهمه یه کاری میکنم باهات که هیچ ادامی با دشمنش نمیکنه
چاعان : کودوم قضیه
لیا : کودوم قضیه ( اداشو در اورد ) قضیه دیشب رو میگم
چاعان : باشه به کسی نمیگم
لیا : قول
چاعان : قول
❤❤❤
چاعان تو حیاط بود که لیا اومد پیشش
لیا : وقت داری
چاعان : اره چیزی شده
لیا : ما باید ازدواج کنیم
چاعان : چییییییی
لیا : اگه نمیخوای پس من برم
چاعان : باشه ازدواج اما چرا
لیا : نمیخوام بچه تو شکمم که قراره به دنیا بیاد بدون پدر بزرگ شه
چاعان : باشه فردا بعد مدرسه بریم برای عقد وقت بگیریم
لیا : اما قبلش لباسمون رو عوض کنیم بعد بریم
چاعان : چرا
لیا : میخوای با لباس فرم بریم بعد بگن دوتا بچه مدرسه ای میخوان باهم ازدواج کنن
چاعان : باشه
لیا : باشه سر کلاس میبینمت خداحافظ
چاعان : خداحافظ
❤❤❤
لیا : مامان ، بابا میخوام یه چیزی بهتون بگم
لیزگه : بگو عزیزم
لیا : اما فردا شب میگم
ییعیت : خب الان بگو
لیا : فردا به همه بگید بیان بابا تو به شریکات بگو با خانوادهاشون بیان مامان توهم به خاله ، عمو ، عمه ، مامان بزرگ ، بابا بزرگ و بقیه فامیل بگو بیان خونه ما باشه
ییعیت : باشه میگیم بیان
لیا : شب بخیر
ییعیت ، لیزگه : شب بخیر
❤❤❤
توانا : .........................
خانم دکتر : تبریک میگم لیا خانم شما حامله هستید
لیا ، چاعان : چییییییی
❤❤❤
لیا اومد تو کلاس
توانا : لیوشم حالت خوبه دیشب نیومدی
لیا : خوبم
چاعان اومد تو کلاس
لیا : چاعانننن
چاعان : بله
لیا : فقط منو تو قضیه رو میدونیم اگه کسی بفهمه یه کاری میکنم باهات که هیچ ادامی با دشمنش نمیکنه
چاعان : کودوم قضیه
لیا : کودوم قضیه ( اداشو در اورد ) قضیه دیشب رو میگم
چاعان : باشه به کسی نمیگم
لیا : قول
چاعان : قول
❤❤❤
چاعان تو حیاط بود که لیا اومد پیشش
لیا : وقت داری
چاعان : اره چیزی شده
لیا : ما باید ازدواج کنیم
چاعان : چییییییی
لیا : اگه نمیخوای پس من برم
چاعان : باشه ازدواج اما چرا
لیا : نمیخوام بچه تو شکمم که قراره به دنیا بیاد بدون پدر بزرگ شه
چاعان : باشه فردا بعد مدرسه بریم برای عقد وقت بگیریم
لیا : اما قبلش لباسمون رو عوض کنیم بعد بریم
چاعان : چرا
لیا : میخوای با لباس فرم بریم بعد بگن دوتا بچه مدرسه ای میخوان باهم ازدواج کنن
چاعان : باشه
لیا : باشه سر کلاس میبینمت خداحافظ
چاعان : خداحافظ
❤❤❤
لیا : مامان ، بابا میخوام یه چیزی بهتون بگم
لیزگه : بگو عزیزم
لیا : اما فردا شب میگم
ییعیت : خب الان بگو
لیا : فردا به همه بگید بیان بابا تو به شریکات بگو با خانوادهاشون بیان مامان توهم به خاله ، عمو ، عمه ، مامان بزرگ ، بابا بزرگ و بقیه فامیل بگو بیان خونه ما باشه
ییعیت : باشه میگیم بیان
لیا : شب بخیر
ییعیت ، لیزگه : شب بخیر
❤❤❤
توانا : .........................
۴.۴k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.