در دنیایی خاکستری، در میان هیاهوی مردمی، آدمک های سیاه و
در دنیایی خاکستری، در میان هیاهوی مردمی، آدمک های سیاه و سفید که عاری از هر احساسی و فقط در ظاهر به هم خوبی میکنند، در عین حال پشت بهم حسادت میکنند، خنجر میزنند، زیر آب هم را میزنند و همدیگر را خراب میکنند، در روزی ناگهانی، چشمان بی احساس من آدمک ، با چشمان انسانی که رنگ متفاوتی داشت، عشق میورزید، دورو نبود و لبخندش دنیا را روشن میکرد رودرو شد، ناگهان دنیایم مانند انفجاری از رنگ ها روشن شد و در یک آن فهمیدم که آن موجود دوست داشتنی و شیرین، فقط یک انسان معمولی نبود، او فرشته ای بود که زاده شده بود تا من، آدمک معمولی را از خلاء خود بیرون بکشد و به من عشقی را هدیه بدهد که تا بحال تجربه اش نکرده بودم...!
@bonito
@bonito
۷۴۳
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.