دبیرستان پر دردسر
و اینک پارته جدید
ویو کوک
امروز که ات اومد لونا رو ببره داشتم از پنجره نگاه میکردم که دیدم یه پسر تو ماشینه اته و واقعا ناراحت شدم گفتم حتما دوس..پسرشه با خودم گفتم حالا که ات خانم دوس..پسر داره منم اذیتش کنم تا بفهمه من چه دلهِ شکسته ای دارم بزار شب بشه😁
ویو ات شب
داشتم میرفتم عمارت کوک ولی خیلی دلم براش شور میزد نمیدونم این چه حسی بود انگار عاش…….نه ات چی داری میگی خفه شو بابا روانی (بچه خود درگیری داره😄)خلاصه که با این نگرانیی که نمیدونم از کجا اومده بود به سمتِ عمارتِ کوک با سرعت بیشتری رانندگی کردم و وقتی رسیدم درِ عمارت باز بود پس با نگرانی بیشتری رفتم و با چیزی که دیدم دلم واقعا شکست کوک با با یه دختره سkس (امیدوارم منظورم فهمیده باشید)میکرد واقعا ناراحت شدم و سریع از عمارت زدم بیرون و سوارِ ماشینم شدم و با سرعتِ بالا تو جاده ها حرکت میکردم و درواقع هیچ مقصدی هم نداشتم فقط داشتم با گریه رانندگی میکردم که یهو…..
بیا پایین👇🏻
که یهو …..یه کامیون جلوم دیدم که داشت با سرعت بالا به سمتم میومد منم سریع فرمون رو به سمت راست پیچیدم و چون جاده یه طرفش دره بود رفتم تو دره و بیهوش شدم
ویو کوک
وقتی دیدم ات اومد تو عمارت و منو با این دختره دید خوشحال شدم و با خودم گفتم خوب خانم ات اینم از انتقام من که دیگه با پسرا نگردی ولی وقتی دیدم ات با چشمای اشکی رفت بیرون یه جورایی قلبم مچاله شد و وقتی مطمئن شدم کامل از عمارت خارج شده دختره رو هم انداختم بیرون و بعدش رفتم رو تختم و دراز کشیدم و به فکر فرو رفتم تا وقتی که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره و دیدم جیمینه
ویو جیمین
تو خونه ی خودم بودم نمیدونم چرا کوک گفت امشب رو خونه نریم بخاطره همینم بچه ها اومدن خونه ی من داشتم براشون شیر توت فرنگی درست میکردم تهیونگ اومده بود کمکم که گوشیم رنگ خورد ات بود جواب دادم ولی یه آقا هه پشت خط بود پس گفتم:شما چرا تلفنِ اتو دارین؟؟
(علامت آقاهه*)
*ببخشید از بیمارستانِ…….هستم خانم ات تصادف کردن و الان هم ما تو راههِ بیمارستانیم اگه میشه سریع تر خودتونو برسونید چون خانمِ ات در وضعیتِ خوبی نیستن
یه لحظه شوک موندم ولی سریع به خودم اومدم و گفتم:باشه باشه الان میام خدافظ
*:خدافظ فقط لطفا سریع تر
ته که بقل دستم بود گفت چیشده چرا آنقدر تو شکی
منم گفتم:اتو بردن بیمارستان تصادف کرده بدو بریم حالش خوب نیست دیگه داشت بغضم میگرفت که ته گفت:باشه آروم باش تو برو حاظر شو منم به بچه ها میگم اونا هم حاضر شن منم گفتم:باشه
داشتم سریع از پله ها میرفتم بالا که یادِ کوک افتادم و گفتم به اونم زنگ بزنم زنگ زدم جواب داد منم قبل از اینکه حرف بزنه گفتم:سلام کوک سریع بیا بیمارستانِ ………ات تصادف مرده وضعش وخیفه ما هم داریم راه میوفتیم خدافظ
اینو گفتم و راه افتادم سمت ماشین و با بچه رفتیم
ویو کوک
جوابه جیمینم دادم که گفت:(همون چیزایی که میدونید)منم یه لحظه شوک شدم ولی سریع رفتم که حاضر بشم و بعدشم رفتم سمته ماشینم راه افتادم و وقتی بعده ۵دقیقه رسیدم دیدم با من یه ماشینه آمبولانس و ماشینِ جیمین اینا هم رسیدن سریع ماشینم گذاشتم و رفتم سمته جیمین اینا و گفتم:ات کو(با داد)
که جیمینم تا اومد حرف بزنه دیدم درِ آمبولانس باز شد و پزشکا اتو آوردن بیرون که منو جیمینو بقیه سریع رفتیم سمتش و تا دمه درِ اتاق عمل باهاش رفتیم که پرستار گفت:ببخشید ولی تو اتاق عمل نمیتونید بیاید منم با نا امیدی رفتی نشستم رو صندلی ها و شروع کردم به گریه کردن که دیدم جیمینم داره گریه میکنه
یه ساعت گذشت دو ساعت سه ساعت چهار ساعت که دکتر اومد بیرون و ما هم سریع رفتیم دورش که دکتر گفت:ببخشید ما تمامه تلاشمونو کردیم ولی خانمه ات……….
و
پایان
سلام بچه ها چطورید من برگشتم با یه پارته جنجالی و حالا شرط ها
لایک:۲۶
کامنت:۲۸
و بایبای❤️❤️❤️
ویو کوک
امروز که ات اومد لونا رو ببره داشتم از پنجره نگاه میکردم که دیدم یه پسر تو ماشینه اته و واقعا ناراحت شدم گفتم حتما دوس..پسرشه با خودم گفتم حالا که ات خانم دوس..پسر داره منم اذیتش کنم تا بفهمه من چه دلهِ شکسته ای دارم بزار شب بشه😁
ویو ات شب
داشتم میرفتم عمارت کوک ولی خیلی دلم براش شور میزد نمیدونم این چه حسی بود انگار عاش…….نه ات چی داری میگی خفه شو بابا روانی (بچه خود درگیری داره😄)خلاصه که با این نگرانیی که نمیدونم از کجا اومده بود به سمتِ عمارتِ کوک با سرعت بیشتری رانندگی کردم و وقتی رسیدم درِ عمارت باز بود پس با نگرانی بیشتری رفتم و با چیزی که دیدم دلم واقعا شکست کوک با با یه دختره سkس (امیدوارم منظورم فهمیده باشید)میکرد واقعا ناراحت شدم و سریع از عمارت زدم بیرون و سوارِ ماشینم شدم و با سرعتِ بالا تو جاده ها حرکت میکردم و درواقع هیچ مقصدی هم نداشتم فقط داشتم با گریه رانندگی میکردم که یهو…..
بیا پایین👇🏻
که یهو …..یه کامیون جلوم دیدم که داشت با سرعت بالا به سمتم میومد منم سریع فرمون رو به سمت راست پیچیدم و چون جاده یه طرفش دره بود رفتم تو دره و بیهوش شدم
ویو کوک
وقتی دیدم ات اومد تو عمارت و منو با این دختره دید خوشحال شدم و با خودم گفتم خوب خانم ات اینم از انتقام من که دیگه با پسرا نگردی ولی وقتی دیدم ات با چشمای اشکی رفت بیرون یه جورایی قلبم مچاله شد و وقتی مطمئن شدم کامل از عمارت خارج شده دختره رو هم انداختم بیرون و بعدش رفتم رو تختم و دراز کشیدم و به فکر فرو رفتم تا وقتی که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره و دیدم جیمینه
ویو جیمین
تو خونه ی خودم بودم نمیدونم چرا کوک گفت امشب رو خونه نریم بخاطره همینم بچه ها اومدن خونه ی من داشتم براشون شیر توت فرنگی درست میکردم تهیونگ اومده بود کمکم که گوشیم رنگ خورد ات بود جواب دادم ولی یه آقا هه پشت خط بود پس گفتم:شما چرا تلفنِ اتو دارین؟؟
(علامت آقاهه*)
*ببخشید از بیمارستانِ…….هستم خانم ات تصادف کردن و الان هم ما تو راههِ بیمارستانیم اگه میشه سریع تر خودتونو برسونید چون خانمِ ات در وضعیتِ خوبی نیستن
یه لحظه شوک موندم ولی سریع به خودم اومدم و گفتم:باشه باشه الان میام خدافظ
*:خدافظ فقط لطفا سریع تر
ته که بقل دستم بود گفت چیشده چرا آنقدر تو شکی
منم گفتم:اتو بردن بیمارستان تصادف کرده بدو بریم حالش خوب نیست دیگه داشت بغضم میگرفت که ته گفت:باشه آروم باش تو برو حاظر شو منم به بچه ها میگم اونا هم حاضر شن منم گفتم:باشه
داشتم سریع از پله ها میرفتم بالا که یادِ کوک افتادم و گفتم به اونم زنگ بزنم زنگ زدم جواب داد منم قبل از اینکه حرف بزنه گفتم:سلام کوک سریع بیا بیمارستانِ ………ات تصادف مرده وضعش وخیفه ما هم داریم راه میوفتیم خدافظ
اینو گفتم و راه افتادم سمت ماشین و با بچه رفتیم
ویو کوک
جوابه جیمینم دادم که گفت:(همون چیزایی که میدونید)منم یه لحظه شوک شدم ولی سریع رفتم که حاضر بشم و بعدشم رفتم سمته ماشینم راه افتادم و وقتی بعده ۵دقیقه رسیدم دیدم با من یه ماشینه آمبولانس و ماشینِ جیمین اینا هم رسیدن سریع ماشینم گذاشتم و رفتم سمته جیمین اینا و گفتم:ات کو(با داد)
که جیمینم تا اومد حرف بزنه دیدم درِ آمبولانس باز شد و پزشکا اتو آوردن بیرون که منو جیمینو بقیه سریع رفتیم سمتش و تا دمه درِ اتاق عمل باهاش رفتیم که پرستار گفت:ببخشید ولی تو اتاق عمل نمیتونید بیاید منم با نا امیدی رفتی نشستم رو صندلی ها و شروع کردم به گریه کردن که دیدم جیمینم داره گریه میکنه
یه ساعت گذشت دو ساعت سه ساعت چهار ساعت که دکتر اومد بیرون و ما هم سریع رفتیم دورش که دکتر گفت:ببخشید ما تمامه تلاشمونو کردیم ولی خانمه ات……….
و
پایان
سلام بچه ها چطورید من برگشتم با یه پارته جنجالی و حالا شرط ها
لایک:۲۶
کامنت:۲۸
و بایبای❤️❤️❤️
۵.۴k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.