ات با خودش فکر می کرد که ایا برای مامان شدنش زوده یا نه و
ات با خودش فکر می کرد که ایا برای مامان شدنش زوده یا نه ولی از یه چیز دیگه ای می ترسید اینکه کوک بفهمه ولی چرا؟ اون خودش داره ازدواج میکنه ا. ت با فکری که کرد به سمت تهیونگ رفت و گفت: قبوله
تهیونگ:؟
ا. ت: بیا مامان و بابا بشیم
شاید بگید چرا ولی این مربوط به دوسال پیشه
فلش بک
ا. ت رو به کوک: را یه توری رفتا میکنی انگار من عشقمونو خراب کردم تو بودی
کوک: من بودم یا تو که عاشق تهیونگ شد و من بودم یا تو که بخاطر تهیونگ جواب رد دادی ها اخه حرف بزن
ات: ولی توهم با کاترین بودی جای من بودی چیکارمیکردی؟
تولدت مبارک♡
تهیونگ:؟
ا. ت: بیا مامان و بابا بشیم
شاید بگید چرا ولی این مربوط به دوسال پیشه
فلش بک
ا. ت رو به کوک: را یه توری رفتا میکنی انگار من عشقمونو خراب کردم تو بودی
کوک: من بودم یا تو که عاشق تهیونگ شد و من بودم یا تو که بخاطر تهیونگ جواب رد دادی ها اخه حرف بزن
ات: ولی توهم با کاترین بودی جای من بودی چیکارمیکردی؟
تولدت مبارک♡
۶.۵k
۱۸ آبان ۱۴۰۳