پارت62
#پارت62
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
فک کنم متوجه ی منظورم نشده بود چون سرتکون داد و گفت:
_ آره دیگه
+ خیلی تشتنه؟؟ یعنی نمیتونی صبرکنی برسیم خونه تا بهت آب بدم؟
_ بعله گلوم خشکه
+ ای بابا ، باشه
به سمت یخچال کوچیکی که انتهای سالن بود رفتم و آب معدنی از توش برداشتم
در بطری رو باز کردم و اول یکم خودم ازش خوردم و بطریو گرفتم سمت بهسا
+ بیا اینم آب
_ ولی اینکه دهنیه!!
+ خب؟ منظور؟
_ شما اگه تشنتون بود خب یه آب دیگه برمیداشتین چرا از مال من خوردین؟
شیطون گفتم:
+ خب چون مال تو خوشمزه تره
شونه ای بالا انداخت و گفت:
_ منکه متوجه نمیشم شما چی میگید
از این همه خنگ بودنش خوشم میومد ؛ مشخص بود که دخترآفتاب مهتاب ندیده اییه !! یا شایدم از قصد خودشو به خنگی میزد.
بهسا کمی آب خورد و چند تیکه ازپیتزایی که باقی مونده بود و به اصرار من تموم کرد
غذاش که تموم شد گفتم:
+ همینجا بمون برم حساب کنم و بیام
باشه ای گفت و منم به سمت صندوق رفتم ؛ چون خیلی شلوغ بود مجبور بودم تو صف بمونم تا نوبتم شه
پنجمین نفر من بودم ؛ کارتمو به صندوق دار دادم و بعد از گفتن رمز ، کارتو کشید و رسیدو همراه کارت بهم برگردوند
به سمت جایی که غذا خوردیم سرچرخوندم که با نبود بهسا یه آن دستپاچه شدم......
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
فک کنم متوجه ی منظورم نشده بود چون سرتکون داد و گفت:
_ آره دیگه
+ خیلی تشتنه؟؟ یعنی نمیتونی صبرکنی برسیم خونه تا بهت آب بدم؟
_ بعله گلوم خشکه
+ ای بابا ، باشه
به سمت یخچال کوچیکی که انتهای سالن بود رفتم و آب معدنی از توش برداشتم
در بطری رو باز کردم و اول یکم خودم ازش خوردم و بطریو گرفتم سمت بهسا
+ بیا اینم آب
_ ولی اینکه دهنیه!!
+ خب؟ منظور؟
_ شما اگه تشنتون بود خب یه آب دیگه برمیداشتین چرا از مال من خوردین؟
شیطون گفتم:
+ خب چون مال تو خوشمزه تره
شونه ای بالا انداخت و گفت:
_ منکه متوجه نمیشم شما چی میگید
از این همه خنگ بودنش خوشم میومد ؛ مشخص بود که دخترآفتاب مهتاب ندیده اییه !! یا شایدم از قصد خودشو به خنگی میزد.
بهسا کمی آب خورد و چند تیکه ازپیتزایی که باقی مونده بود و به اصرار من تموم کرد
غذاش که تموم شد گفتم:
+ همینجا بمون برم حساب کنم و بیام
باشه ای گفت و منم به سمت صندوق رفتم ؛ چون خیلی شلوغ بود مجبور بودم تو صف بمونم تا نوبتم شه
پنجمین نفر من بودم ؛ کارتمو به صندوق دار دادم و بعد از گفتن رمز ، کارتو کشید و رسیدو همراه کارت بهم برگردوند
به سمت جایی که غذا خوردیم سرچرخوندم که با نبود بهسا یه آن دستپاچه شدم......
۲۱۲
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.