عاشق های گمشده👥💔
p6
از زبان ا/ت: رفتم بیمارستانو همچی رو براش توضیح دادم
جیمین: اوه لعنتی! دست بردار نیست مثل اینکه!
ا/ت: کی؟ چی؟
جیمین: هیچی
ا/ت: جیمین میتونم یه سوال بپرسم؟
جیمین: اگر فقط یه سواله بپرس(به شوخی)
ا/ت: چرا یه دفعه عاشقم شدی؟ یه دفعه گفتی به اسم کوچیک صدات کنم؟
یه دفعه گفتی دوست دخترتم؟ یه دفعه بهم گفتی بیبی؟ تو که فقط استادمی؟
جیمین: ا/ت ماجراش خیلی خیلی طولانیه...
داستان از اونجایی شروع میشه که یه مردی به نام ناشناس
بهم زنگ میزنه میگه که...
از زبان جیمین: جمعه ۲۶ ژانویه بود که نفری بهم به نام ناشناس زنگ میزنه
جیمین: سلام شما؟ شما کی هستید؟
ناشناس: به جون من یه ناشناس ام بهت یه ادرسم میگم همین میای
به اون ادرس وگرنه باید با خیلیا خدافظی کنی!
جیمین: من از کجا بدونم که شما داری به
من دروغ میگی یا راست میگی ساعت ۷ صبح داری به من زنگ میزنی
میگی همین الان باید به این ادرس بیای وگرنه باید با
خیلیا خدافظی کنی؟ ملّت خل شدنا!
ناشناس: باشه ولی من راست میگم صدای ارامش بخش
تفنگ رو گوش کن...!(صدای تفنگ اومد)
از زبان جیمین:منم مجبور شدم برم... رفتم تا رسیدم دوباره همون مرد
بهم زنگ زد... گفتش: تو باید با یه نفر که زیاد دوستش نداری
بهش بگی دوست دخترته بهش بگی بیبی تا اونم بهت بگه دَدی
وگرنه پشت گوشتو دیدی مامان و باباتو ندیدی! هه هه هه!!!
ا/ت: یعنی ت... تو منو دوست نداری؟:(
جیمین: کم کم دارم عاشقت میشم ولی فک کنم اون مرده ولمون نمیکنه
ا/ت: اصن چرا همچین حرفی زد؟
جیمین: خودمم نمیدونم... حالا شماره کارتت رو بگو به حسابت
1 تیلیارد رو بدم برو بهش بده
ا/ت: ممنون.... شماره کارتم(به جیمین گفت و جیمین به حسابش زد)
ا/ت: تا رفت که پول رو بده....
ادامه دارد...
از زبان ا/ت: رفتم بیمارستانو همچی رو براش توضیح دادم
جیمین: اوه لعنتی! دست بردار نیست مثل اینکه!
ا/ت: کی؟ چی؟
جیمین: هیچی
ا/ت: جیمین میتونم یه سوال بپرسم؟
جیمین: اگر فقط یه سواله بپرس(به شوخی)
ا/ت: چرا یه دفعه عاشقم شدی؟ یه دفعه گفتی به اسم کوچیک صدات کنم؟
یه دفعه گفتی دوست دخترتم؟ یه دفعه بهم گفتی بیبی؟ تو که فقط استادمی؟
جیمین: ا/ت ماجراش خیلی خیلی طولانیه...
داستان از اونجایی شروع میشه که یه مردی به نام ناشناس
بهم زنگ میزنه میگه که...
از زبان جیمین: جمعه ۲۶ ژانویه بود که نفری بهم به نام ناشناس زنگ میزنه
جیمین: سلام شما؟ شما کی هستید؟
ناشناس: به جون من یه ناشناس ام بهت یه ادرسم میگم همین میای
به اون ادرس وگرنه باید با خیلیا خدافظی کنی!
جیمین: من از کجا بدونم که شما داری به
من دروغ میگی یا راست میگی ساعت ۷ صبح داری به من زنگ میزنی
میگی همین الان باید به این ادرس بیای وگرنه باید با
خیلیا خدافظی کنی؟ ملّت خل شدنا!
ناشناس: باشه ولی من راست میگم صدای ارامش بخش
تفنگ رو گوش کن...!(صدای تفنگ اومد)
از زبان جیمین:منم مجبور شدم برم... رفتم تا رسیدم دوباره همون مرد
بهم زنگ زد... گفتش: تو باید با یه نفر که زیاد دوستش نداری
بهش بگی دوست دخترته بهش بگی بیبی تا اونم بهت بگه دَدی
وگرنه پشت گوشتو دیدی مامان و باباتو ندیدی! هه هه هه!!!
ا/ت: یعنی ت... تو منو دوست نداری؟:(
جیمین: کم کم دارم عاشقت میشم ولی فک کنم اون مرده ولمون نمیکنه
ا/ت: اصن چرا همچین حرفی زد؟
جیمین: خودمم نمیدونم... حالا شماره کارتت رو بگو به حسابت
1 تیلیارد رو بدم برو بهش بده
ا/ت: ممنون.... شماره کارتم(به جیمین گفت و جیمین به حسابش زد)
ا/ت: تا رفت که پول رو بده....
ادامه دارد...
۱۰.۹k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.