عشق بیان نشده. part 2

یکی به گوشیم زنگ زد
یونا جونم بود.
مکالمه یونا و کوک
کوک:الو سلام کیوتکم
یونا:سلام عزیزم حالت خوبه؟
کوک:صداتو شنیدم عالی شدم چخبر عشقم
یونا:سلامتی ،عااا عشقم؟!
کوک:جونم
یونا:میشه امروز دیر بیای خونه؟
کوک:چرا قشنگم؟
یونا:عاااا....خببب....حالا اون بماند ولی باشه؟
کوک:چشم عشقم تو جون بخواه
یونا:مرسی قلبم خب دیگه من برم
کوک:اهوم باشه بای
پایان مکالمه
کوک:ینی میخواسته چیکار کنه؟
ویو یونا
الان دیگ مطمئن شدم کوک نمیاد پس زنگ زدم به بچا تا اومدن خونه منو کوک.
یونا:سلام بچا
همه:سلام
یونا:خب ببین من الان حدود یه میلیارد زیر دستش کشیدم بیشتر نمیتونم بمونم خسته شدم دیگه
همه:عه خب یکم دیگ تحمل من دیگ
یونا:نه نمیتونم
همه:خب پ میخوای چیکار کنی؟
یونا:میخوام جیم بزنم
همه:حالا کی میخوای جیم بزنی؟
یونا:هفته بعد شاید
همه:ولی هفته بعد تولدته
یونا:میدونم بخاطر همین میخوام روز تولدمو ازاد باشمو جیبم پر باشه
فلش بک به بعد از بحثشون
ویو ا.ت:خب امروز خیلی کار کردم باید یکم استراحت کنم عاااا اقای جئون من دیگه میرم کاری داشتین بگین
کوک:اهوم باشه ممنون
ا.ت:خواهش میکنم
رفتم خونه دوش گرفتمو خوابیدم
ویو کوک
از شرکت برگشتم خونه .
خیلییی خسته بودمو فقط میخواستم بخوابم
کلید انداختمو رفتم داخل که یهو...

اینم پارت جدید.
امید وارم دوس داشته باشین😘