( جاسوس ) Spy
P.⁴
TAKEPARTY
KOOK
کم کم اه و ناله دردمند دختر به هوا رفت. با هر ضربه ش.لاق سرش بالا می اومد و دست هاش مشت میشد.
وقتی ضرباتش و متوقف کرد دختر به نفس نفس زدن افتاد.
+ تو یه متجاوز کثیفی جونگکوک
_ اوه واقعا?
ضربه محکمی به کمر دختر زد که از درد به خود پیچید. شل.اق و ما بین پاهاش تکون میداد و روی ورودی خیس و نبضدارش میکشید و ضربه های ریز و آرومی بهش میزد.
_ من حتی باهات خوب رفتار هم نکردم ولی تو باز خیس شدی. میبینی، به این میگن سحر جئون جونگکوک پاهای هرکس دربرابر من میلرزه درست مثل قلبش که با دیدن چهره ام میلرزه!
قلقلک وار نوک انگشت هاش و روی پاهای برهنه دختر کشید و تا کمرش آورد و موهاش و محکم تو دستش گرفت و روی دختر خم شد و توی گوشش نجوا کرد
_ بگو ممنون مستر!
غرید
+ هرگز!!!
موهاش و ول کرد و ضربات وحشیانه ای به باسن و ران های سفید دختر زد. نه یکی نه دو تا، بلکه قصد داشت تا وقتی که زبون دختر باز بشه و چیزی و به زبون بیاره که مسترش بهش دستور داده ضرباتش و قطع نکنه.
این شدت برای دختر ریز جثه و کم سن و سالی واقعا زیادی بود و ات به درد اومده بود. حس میکرد پاهاش دارن آتیش میگیرن و پاره میشن پس گاردش و آورد پایین و بی توقف تا وقتی که زبونش بچرخه گفت
+ ممنون مستر ممنون.. ممنون مستر.. مستر ممنون اییییی...!!!
با شنیدن این جمله جونگکوک متوقف شد و موهای دختر و محکم کشید و به چشم هاش خیره شد
_ آفرین دختر خوب!
رهاش کرد و سر دختر با شدت به میز بر خورد کرد. نفس هاش و تازه تنظیم کرده بود که بات پلاگ سرخ رنگی رو داخلش هل داد.
داد خفیفی کشید
+ اههههههههههه ایییییییییییییی لعنت بهت!
_ نوچ نوچ این طرز برخورد درست نیست کیم ات
پاهاش میلرزید و به سختی میتونست بایسته و برخلاف ات، جونگکوک از منظره روبه روش کاملا راضی بود و لذت میبرد.
_ من اینجوری همخواب هام و آماده میکنم ات، نظرت چیه؟
سرجاش درجا میزد و زانوهاش خم و راست میشد و جونگکوک هعی با بات پلاگ بازی میکرد و میپیچوندش یا نصفه بیرون می آورد و دوباره واردش میکرد
+ اهههههه هووووم جونگکو..
دستش و روی دهانش گذاشت و جمله دختر و ناتمام گذاشت و روش خم شد و اغواگر کنار گوشش لب زد
_ بهم بگو ددی
علارغم تمام دردی که توی پایین تنه اش داشت انگشت جونگکوک و گاز گرفت. مسترش و با بی ادبی و پرو بودنش عصبانی کرده بود و حاصل بذاق دهانی شده بود که با حرص راهی معده اش کرده بود.
بات پلاگ و ناگهانی و خشن بیرون کشید و دختر از درد دیواره هاش و پاها و خالی شدنش داد بلندی کشید. کمربندش و باز کرد و سریع و سیر شلوارش و تا زانو پایین کشید و با دیدن عضو منقبض شده اش پوزخندی زد و گفت
_ میبینی ات حتی هند.جاب هم نزدم ولی راست کردم
عض..و منقبضش و روی ورو..دی دختر تنظیم کرد و بی معطلی واردش شد
TAKEPARTY
KOOK
کم کم اه و ناله دردمند دختر به هوا رفت. با هر ضربه ش.لاق سرش بالا می اومد و دست هاش مشت میشد.
وقتی ضرباتش و متوقف کرد دختر به نفس نفس زدن افتاد.
+ تو یه متجاوز کثیفی جونگکوک
_ اوه واقعا?
ضربه محکمی به کمر دختر زد که از درد به خود پیچید. شل.اق و ما بین پاهاش تکون میداد و روی ورودی خیس و نبضدارش میکشید و ضربه های ریز و آرومی بهش میزد.
_ من حتی باهات خوب رفتار هم نکردم ولی تو باز خیس شدی. میبینی، به این میگن سحر جئون جونگکوک پاهای هرکس دربرابر من میلرزه درست مثل قلبش که با دیدن چهره ام میلرزه!
قلقلک وار نوک انگشت هاش و روی پاهای برهنه دختر کشید و تا کمرش آورد و موهاش و محکم تو دستش گرفت و روی دختر خم شد و توی گوشش نجوا کرد
_ بگو ممنون مستر!
غرید
+ هرگز!!!
موهاش و ول کرد و ضربات وحشیانه ای به باسن و ران های سفید دختر زد. نه یکی نه دو تا، بلکه قصد داشت تا وقتی که زبون دختر باز بشه و چیزی و به زبون بیاره که مسترش بهش دستور داده ضرباتش و قطع نکنه.
این شدت برای دختر ریز جثه و کم سن و سالی واقعا زیادی بود و ات به درد اومده بود. حس میکرد پاهاش دارن آتیش میگیرن و پاره میشن پس گاردش و آورد پایین و بی توقف تا وقتی که زبونش بچرخه گفت
+ ممنون مستر ممنون.. ممنون مستر.. مستر ممنون اییییی...!!!
با شنیدن این جمله جونگکوک متوقف شد و موهای دختر و محکم کشید و به چشم هاش خیره شد
_ آفرین دختر خوب!
رهاش کرد و سر دختر با شدت به میز بر خورد کرد. نفس هاش و تازه تنظیم کرده بود که بات پلاگ سرخ رنگی رو داخلش هل داد.
داد خفیفی کشید
+ اههههههههههه ایییییییییییییی لعنت بهت!
_ نوچ نوچ این طرز برخورد درست نیست کیم ات
پاهاش میلرزید و به سختی میتونست بایسته و برخلاف ات، جونگکوک از منظره روبه روش کاملا راضی بود و لذت میبرد.
_ من اینجوری همخواب هام و آماده میکنم ات، نظرت چیه؟
سرجاش درجا میزد و زانوهاش خم و راست میشد و جونگکوک هعی با بات پلاگ بازی میکرد و میپیچوندش یا نصفه بیرون می آورد و دوباره واردش میکرد
+ اهههههه هووووم جونگکو..
دستش و روی دهانش گذاشت و جمله دختر و ناتمام گذاشت و روش خم شد و اغواگر کنار گوشش لب زد
_ بهم بگو ددی
علارغم تمام دردی که توی پایین تنه اش داشت انگشت جونگکوک و گاز گرفت. مسترش و با بی ادبی و پرو بودنش عصبانی کرده بود و حاصل بذاق دهانی شده بود که با حرص راهی معده اش کرده بود.
بات پلاگ و ناگهانی و خشن بیرون کشید و دختر از درد دیواره هاش و پاها و خالی شدنش داد بلندی کشید. کمربندش و باز کرد و سریع و سیر شلوارش و تا زانو پایین کشید و با دیدن عضو منقبض شده اش پوزخندی زد و گفت
_ میبینی ات حتی هند.جاب هم نزدم ولی راست کردم
عض..و منقبضش و روی ورو..دی دختر تنظیم کرد و بی معطلی واردش شد
۱۶.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.