پارت ۳۷
پارت ۳۷
از دید ا/ت
رسیدیم آمریکا
-خب بریم خونه؟
+مگه تو توی امریکا خونه داری؟
-عااا راستش مال بابام بوده
+عاها...
جکسون قرار بود فردا بیاد آمریکا مراقب ما باشه
تاکسی گرفتیم یکم مشکوک بود...زیادی عقبو نگا میکرد ولی چون هوپی بود محل ندادم
+میگم قراره ما تا اخر همینجا باشیم؟
-دوسش نداری؟
+راستش...نه
-ن ما تا اخر اینجا نیستیم...یک سال میمونیم و بر میگردیم
+خب خداروشکر😅
-😁😂
رسیدیم خونه
هوپی پیاده شد اما تا خاستم من پیاده شم یهو در بسته شد و چن نفر ریختن داخل
هوپیم یهو بیهوش کردن
+هییییی منووو کجا میبرین...کمککککککککک(انگلیسی)
راننده:داد نزن کر شدم...
+تو کره ای بلدی!؟
راننده:دیگه خیلی داری حرف میزنی..
یکی از اون مردای هیکلی یه دستمال گرف جلو دهنم
ناشناس:مخای مث دفعه قبل نفس نکشی!؟هه تمومش کن این بازیو...من همونم ک دفعه قبل بیهوشت کرد...توی حادثه مادرتم بودم..دِ نفسسس بکککشش لنتیییی
یکی از اون کنار محکم زد روی پاهام ک باعث شد نتونم مقاوت کنم
هیونا:
وقت انتقامه جانگ هوسوک...
دل بابامو میبری..!
اعتماد بابامو نسبت ب من تغییر میدی!؟هه امشب کاری میکنم عشقت تا ساعت ها صدای جیغ و نالش توی این خونه بپیچه و توعم تماشاگر باشی
بادیگارد:اوردیمش خانم...
هیونا:خوبه!اون دختره چی؟
بادیگارد:بچه ها گفتن ک یکم زیادی داد و بیداد میکرده برای همین زمان بیشتری طول میکشه تا بیان
هیونا:اوک برو
بادیگارد تعظیم کوچیکی کرد و رفت
راوی:
امشب سرنوشت همه تغییر میکرد و برخلاف چیزی ک یهونا میخاست عشق اون دو نفر نسبت ب هم بیشتر میشد...
و نفرت پدرش ب هیونا بیشتر
بازی ک اون شروع کرد...
یه روزی ارزو میکنه ک ای کاش هیچ وقت اونو شروع نمیکرد!
ممنون از حمایتتاتون واقن انرژی دادین😁🌈
و اینکه من فردا امتحان پایان ترم زبان دارم و هیچی نخوندم😐🚶♀️لطفا برام دعا کنین گند نزنم😐😂
شرط🙂🌿💙
لایک:۱۸
از دید ا/ت
رسیدیم آمریکا
-خب بریم خونه؟
+مگه تو توی امریکا خونه داری؟
-عااا راستش مال بابام بوده
+عاها...
جکسون قرار بود فردا بیاد آمریکا مراقب ما باشه
تاکسی گرفتیم یکم مشکوک بود...زیادی عقبو نگا میکرد ولی چون هوپی بود محل ندادم
+میگم قراره ما تا اخر همینجا باشیم؟
-دوسش نداری؟
+راستش...نه
-ن ما تا اخر اینجا نیستیم...یک سال میمونیم و بر میگردیم
+خب خداروشکر😅
-😁😂
رسیدیم خونه
هوپی پیاده شد اما تا خاستم من پیاده شم یهو در بسته شد و چن نفر ریختن داخل
هوپیم یهو بیهوش کردن
+هییییی منووو کجا میبرین...کمککککککککک(انگلیسی)
راننده:داد نزن کر شدم...
+تو کره ای بلدی!؟
راننده:دیگه خیلی داری حرف میزنی..
یکی از اون مردای هیکلی یه دستمال گرف جلو دهنم
ناشناس:مخای مث دفعه قبل نفس نکشی!؟هه تمومش کن این بازیو...من همونم ک دفعه قبل بیهوشت کرد...توی حادثه مادرتم بودم..دِ نفسسس بکککشش لنتیییی
یکی از اون کنار محکم زد روی پاهام ک باعث شد نتونم مقاوت کنم
هیونا:
وقت انتقامه جانگ هوسوک...
دل بابامو میبری..!
اعتماد بابامو نسبت ب من تغییر میدی!؟هه امشب کاری میکنم عشقت تا ساعت ها صدای جیغ و نالش توی این خونه بپیچه و توعم تماشاگر باشی
بادیگارد:اوردیمش خانم...
هیونا:خوبه!اون دختره چی؟
بادیگارد:بچه ها گفتن ک یکم زیادی داد و بیداد میکرده برای همین زمان بیشتری طول میکشه تا بیان
هیونا:اوک برو
بادیگارد تعظیم کوچیکی کرد و رفت
راوی:
امشب سرنوشت همه تغییر میکرد و برخلاف چیزی ک یهونا میخاست عشق اون دو نفر نسبت ب هم بیشتر میشد...
و نفرت پدرش ب هیونا بیشتر
بازی ک اون شروع کرد...
یه روزی ارزو میکنه ک ای کاش هیچ وقت اونو شروع نمیکرد!
ممنون از حمایتتاتون واقن انرژی دادین😁🌈
و اینکه من فردا امتحان پایان ترم زبان دارم و هیچی نخوندم😐🚶♀️لطفا برام دعا کنین گند نزنم😐😂
شرط🙂🌿💙
لایک:۱۸
۸.۸k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.