♡Desire hour♡
♡ساعت ارزو♡p1
سلام
من یه دخترم اسمم سوو هست
من چهارده سالمه
من تو پرورشگاه زندگی میکنم
مادر و پدرم رو تو اتیش سوزی از دست دادم
من همیشه به حرف های بچه بزرگ ها یواشکی گوش میدم
اونا میگن همیشه ساعت ۰۰:۰۰ ساعت ارزو هست
یعنی هر ارزویی بکنی براورده میشه
من تصمیم گرفتم تا ساعت ۱۲ شب بیدار بمونم
و یه ارزو بکنم
.
.
.
خیلی دوست دارم ارزوم براورده بشه
.
.
.
پرش به ساعت ۱۱:۵۹
یک دقیقه دیگه فقط میخواد صبر کنم
(یک دقیقه رسید)
خب چه ارزویی بکنم
.
.
.
(ارزو تو)
خب امممممم
ارزو میکنم یک خانواده من رو به سرپرستی قبول کنه
و دوست دارم یه بچه گربه داشته باشم
دوست هایی که منو هیج وقت ترک نکنن
پدری که منو ببره پارک
مادری که برام کیک درست کنه
(بغض گلوتو گرفت)
نه هق سوو هق تو هق نباید گریه هق کنی هق
(یه قطره اشکی از چشمت به پایین ریخت)
خب هق این هق ارزوی هق منه
بعد رفتی تو تخت خوابیدی
.
.
.
فردا صبح با صدای مدیر پرورشگاه بیدار شدی اسم مدیر هست خانم چوی
(علامت تو+علامت خانم چوی=)
=سوو سوو بیدار شو سوو
+بزار بخوابم خوابم میاد خانم چوی
=سوو یه اقایی اومده یه دختر ۱۴،۱۵ ساله میخوان من تورو بهشون معرفی کردم الان میخوان ببینت
+چیییییییییییی عررررررررررررر مننننن خوشحالمممممممممممم راست میگیییی خانممممم چوی؟؟؟
=دروغ ندارم بگم بجای این همه عر عر کردن بلند شو یه لباسه تمیز و مرتب بپوش
+چشم الان
(حرفیدن با خودت)
واقعا نمیدونم چیجوری این اتفاق افتاد
من خیلی خوشحالم
اخه هرکسی میومد اینجا از بس من کوچیک و شیطون بودم
کسی قبولم نمیکرد
موهامو بالای سرم محکم بستم و یه شلوار لی مشکی گشاد با یه هودیه مشکی گشادتر که روش یه اسکلته پوشیدم
رفتم در زدم
+تق..تق...تق
=بیا تو عه سوو تویی
بیا بشین اینجا
یه پسر جوون قد بلند هیلکی اونجا بود
دروغ چرا ولی خیلیییی کراش بود
یه تیپ لش مشکی زده بود
یه ماسک و کلاهم گذاشته بود
پدصگ خعلییییییییی کراش بوددد
=سوو سوو سوو دختر کجایی؟
که یهو با صدای خانم چوی از خیالاتم اومدم بیرون
+ببخشید.چیزی گفتین خانم چوی؟
=بیا بشین اینجا
رفتم نشستم
=خب سوو ایشون اقای جئون هستند
قراره تورو به سرپرستی قبول کنن
(درون سوو حالا یک دو سه همه بیخیاله قصه نانای دیش دیش پخطانامییندلحیتکرگ کرنزفنخقخحقلم)
=خب اقای جئون ایشون همون دختری که گفتم هستن
علامت اقای جئون-
-خوشبختم امیدوارم پدر خوبی برات باشم
+:)))))))))))))))))))))
=خب سوو اقای جئون تا کارهای(امضا و این جور چیزا) انجام میده تو برو وسایلت رو جمع کن
+چشم خانم چوی:))))))
.
.
.
ادامش پارت بعد امیدوارم خوشتون اومده باشه:)
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤
سلام
من یه دخترم اسمم سوو هست
من چهارده سالمه
من تو پرورشگاه زندگی میکنم
مادر و پدرم رو تو اتیش سوزی از دست دادم
من همیشه به حرف های بچه بزرگ ها یواشکی گوش میدم
اونا میگن همیشه ساعت ۰۰:۰۰ ساعت ارزو هست
یعنی هر ارزویی بکنی براورده میشه
من تصمیم گرفتم تا ساعت ۱۲ شب بیدار بمونم
و یه ارزو بکنم
.
.
.
خیلی دوست دارم ارزوم براورده بشه
.
.
.
پرش به ساعت ۱۱:۵۹
یک دقیقه دیگه فقط میخواد صبر کنم
(یک دقیقه رسید)
خب چه ارزویی بکنم
.
.
.
(ارزو تو)
خب امممممم
ارزو میکنم یک خانواده من رو به سرپرستی قبول کنه
و دوست دارم یه بچه گربه داشته باشم
دوست هایی که منو هیج وقت ترک نکنن
پدری که منو ببره پارک
مادری که برام کیک درست کنه
(بغض گلوتو گرفت)
نه هق سوو هق تو هق نباید گریه هق کنی هق
(یه قطره اشکی از چشمت به پایین ریخت)
خب هق این هق ارزوی هق منه
بعد رفتی تو تخت خوابیدی
.
.
.
فردا صبح با صدای مدیر پرورشگاه بیدار شدی اسم مدیر هست خانم چوی
(علامت تو+علامت خانم چوی=)
=سوو سوو بیدار شو سوو
+بزار بخوابم خوابم میاد خانم چوی
=سوو یه اقایی اومده یه دختر ۱۴،۱۵ ساله میخوان من تورو بهشون معرفی کردم الان میخوان ببینت
+چیییییییییییی عررررررررررررر مننننن خوشحالمممممممممممم راست میگیییی خانممممم چوی؟؟؟
=دروغ ندارم بگم بجای این همه عر عر کردن بلند شو یه لباسه تمیز و مرتب بپوش
+چشم الان
(حرفیدن با خودت)
واقعا نمیدونم چیجوری این اتفاق افتاد
من خیلی خوشحالم
اخه هرکسی میومد اینجا از بس من کوچیک و شیطون بودم
کسی قبولم نمیکرد
موهامو بالای سرم محکم بستم و یه شلوار لی مشکی گشاد با یه هودیه مشکی گشادتر که روش یه اسکلته پوشیدم
رفتم در زدم
+تق..تق...تق
=بیا تو عه سوو تویی
بیا بشین اینجا
یه پسر جوون قد بلند هیلکی اونجا بود
دروغ چرا ولی خیلیییی کراش بود
یه تیپ لش مشکی زده بود
یه ماسک و کلاهم گذاشته بود
پدصگ خعلییییییییی کراش بوددد
=سوو سوو سوو دختر کجایی؟
که یهو با صدای خانم چوی از خیالاتم اومدم بیرون
+ببخشید.چیزی گفتین خانم چوی؟
=بیا بشین اینجا
رفتم نشستم
=خب سوو ایشون اقای جئون هستند
قراره تورو به سرپرستی قبول کنن
(درون سوو حالا یک دو سه همه بیخیاله قصه نانای دیش دیش پخطانامییندلحیتکرگ کرنزفنخقخحقلم)
=خب اقای جئون ایشون همون دختری که گفتم هستن
علامت اقای جئون-
-خوشبختم امیدوارم پدر خوبی برات باشم
+:)))))))))))))))))))))
=خب سوو اقای جئون تا کارهای(امضا و این جور چیزا) انجام میده تو برو وسایلت رو جمع کن
+چشم خانم چوی:))))))
.
.
.
ادامش پارت بعد امیدوارم خوشتون اومده باشه:)
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤
۱۵.۸k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.