"باید زودتر می فهمیدم که اسارت، آن زندانی نبود که حسرت ها
"باید زودتر میفهمیدم که اسارت، آن زندانی نبود که حسرتهایم را آوار میکرد؛
اسارت، سرخی نگاهِ شفاف شده از امیدی بود که زندانش چشمهای تو و حصارش مژه هایت بود!"
اسارت، سرخی نگاهِ شفاف شده از امیدی بود که زندانش چشمهای تو و حصارش مژه هایت بود!"
۱.۴k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.