دوست پسر روانی (۶)
(اسم فیک عوض کردم)
(اگر دوست ندارید نخونید و گزارش نکنید)
با یک دستش دوتا دستامو بالای سرم گرفت و همینجوری به بوسیدن ادامه میداد نفس کم آوردم از درون ناله خفیفی کردم که فهمید و از جدا شد و رفت سمت گردنم و شروع کرد به کیس مارک گذاشتن بغض کرده بودم لب هایش خیلی داغ بود خیلی خشن کیس مارک میزاشت که درد خیلی زیادی بهم منتقل میکرد جوری که مطمئن بودم ردش میمونه ازم جدا شد توی چشمام نگاه کرد و گفت
تهیونگ : نظرت چیه امشب یک شب رویایی داشته ب....(خمار)
پریدم وسط حرفش و گفتم
یوری: نه ..نه خواهش...هق.. میکنم ..هق..لطفا نمیخوام التماست میکنم(با گریه و بغض)
تهیونگ: ایش لعنتی....پس رو مخم نرو وگرنه دیگه بهت رحم نمی کنم(عصبی..حرصی)
دستامو ول کرد و کنارم دراز کشید و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و خوابید شاید تهیونگ خیلی آدم بد اخلاق و عصبی باشه ولی تاحالا هیچوقت بهم صدمه نزده یا هیچوقت باکره.گیم رو ازم نگرفته حتی وقتی باهم دعوا می کنیم و عصبی میشه منو نمیزنه و عصبانیت شو روی وسایل خونه خالی میکنه یا وقتی که یک بار منو انداخت توی زیرزمین بعد دو ساعت دوباره آمد و منو آورد توی خونه..شاید اینا از دوست داشتن من باشه ولی دیگه نمیتونم تحمل کنم و توی این خونه مثل زندونی ها باشم
میخوام از این خونه فرار کنم سه ماهه که دانشگاه نرفتم چون تهیونگ دوست نداشت من پیش پسرای دیگه باشم و از اون جایی که مافیا بود اینکه بخواد چند سال منو نگه داره کاری براش نداشت و دانشگاهمو بدون اینکه بخوام به خودم زحمت بدم پیش برد
ولی خب نمی تونم که تا ابد توی این خونه بمونم چند وقته خیابونای سئول رو ندیدم
تو همین فکر ها بودم که تصمیم گرفتم بهشون پایان بدم و بزارم برای فردا........
شرط:۵ لایک🍷✨
(خیلی پارت دارم میزارم حتی فردا امتحان دارم ولی دارم برای شما پارت میزارم لطفا حمایت کنید)
(اگر دوست ندارید نخونید و گزارش نکنید)
با یک دستش دوتا دستامو بالای سرم گرفت و همینجوری به بوسیدن ادامه میداد نفس کم آوردم از درون ناله خفیفی کردم که فهمید و از جدا شد و رفت سمت گردنم و شروع کرد به کیس مارک گذاشتن بغض کرده بودم لب هایش خیلی داغ بود خیلی خشن کیس مارک میزاشت که درد خیلی زیادی بهم منتقل میکرد جوری که مطمئن بودم ردش میمونه ازم جدا شد توی چشمام نگاه کرد و گفت
تهیونگ : نظرت چیه امشب یک شب رویایی داشته ب....(خمار)
پریدم وسط حرفش و گفتم
یوری: نه ..نه خواهش...هق.. میکنم ..هق..لطفا نمیخوام التماست میکنم(با گریه و بغض)
تهیونگ: ایش لعنتی....پس رو مخم نرو وگرنه دیگه بهت رحم نمی کنم(عصبی..حرصی)
دستامو ول کرد و کنارم دراز کشید و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و خوابید شاید تهیونگ خیلی آدم بد اخلاق و عصبی باشه ولی تاحالا هیچوقت بهم صدمه نزده یا هیچوقت باکره.گیم رو ازم نگرفته حتی وقتی باهم دعوا می کنیم و عصبی میشه منو نمیزنه و عصبانیت شو روی وسایل خونه خالی میکنه یا وقتی که یک بار منو انداخت توی زیرزمین بعد دو ساعت دوباره آمد و منو آورد توی خونه..شاید اینا از دوست داشتن من باشه ولی دیگه نمیتونم تحمل کنم و توی این خونه مثل زندونی ها باشم
میخوام از این خونه فرار کنم سه ماهه که دانشگاه نرفتم چون تهیونگ دوست نداشت من پیش پسرای دیگه باشم و از اون جایی که مافیا بود اینکه بخواد چند سال منو نگه داره کاری براش نداشت و دانشگاهمو بدون اینکه بخوام به خودم زحمت بدم پیش برد
ولی خب نمی تونم که تا ابد توی این خونه بمونم چند وقته خیابونای سئول رو ندیدم
تو همین فکر ها بودم که تصمیم گرفتم بهشون پایان بدم و بزارم برای فردا........
شرط:۵ لایک🍷✨
(خیلی پارت دارم میزارم حتی فردا امتحان دارم ولی دارم برای شما پارت میزارم لطفا حمایت کنید)
۱.۰k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.