فیک جیمین (پارت ۷)
فیک جیمین (پارت ۷)
(فردا صبح)
ویو ا/ت :
با صدای آلارم بیدار میشم....آنروز تعطیله و خب یونگی خوابه....کلا عاشق خوابه ، از هیچ موقعیتی برای خوابیدن دریغ نمیکنه.....
ازتخت پا میشم....بلندش میکنم ميندازمش رو تخت چون میدونم تا لنگ ظهر خوابه
لباسامو عوض میکنم...و میرم پایین
مامان : سلام...بیا یک چیزی بخور
ا/ت : باشه ولی میخوام یک جیزی بت بگم...
مامان : میدونم...یونگی دیشب اینجا مونده...مهم نیست!
ا/ت : باشه..،.من درسشو درست میکنم نگران نباش...
یک لقمه میخورم و میگم : فعلا...
مامان : کجا؟..امروز تعطیله!
ا/ت : نه....میخوام برم کمک دوستم...
و از خونه میزنم بیرون...هر چی بیشتر بمونم...بیشتر سوال پیچ میشم (مادر ها به روایت متن🗿)
ویو جیمین :
آماده شدم و از اتاق اومدم بیرون
تهیونگ : سلام...چیشده کجا میری؟ مگه امروز تعطیل نیست؟
جیمین : چرا....ولی باید با ا/ت برم جایی
کوک : اومممم..داداش مطمئنی که فقط دوست خواهرمی؟ ما از اون داداشا نیستیم نیاز نیست قایمش کنین
جیمین : عه...سلام...نه اینطوری نیست
جین : ولی حق دارن....زیادی بهم اهمیت میدین...به هر حال صبح بخیر
جیمین : صبح بخیر
(صدای زنگ در)
جیمین : عه اومد...
تهیونگ : یواش بابا الان میرم درو باز میکنده
موچیمون خجالت میکشه (🥺)
ا/ت : صداش کن بیاد وقت نداریم....
کوک : صبح بخیر خواهری....حالا ما روهم آدم حساب کن...
ا/ت : میگم صداش کنن(داد)
کوک : اوکی....جیمیننننن بیا این منو خورد..
جیمین : ببخشید.....
ویو ا/ت : دست جیمین رو میگیرم میکشم بیرون و در رو میبندم
ا/ت : جیمین....یک مشکلی داریم.....
خماری....
شرط : ۶ لایک
۱ کامنت
(فردا صبح)
ویو ا/ت :
با صدای آلارم بیدار میشم....آنروز تعطیله و خب یونگی خوابه....کلا عاشق خوابه ، از هیچ موقعیتی برای خوابیدن دریغ نمیکنه.....
ازتخت پا میشم....بلندش میکنم ميندازمش رو تخت چون میدونم تا لنگ ظهر خوابه
لباسامو عوض میکنم...و میرم پایین
مامان : سلام...بیا یک چیزی بخور
ا/ت : باشه ولی میخوام یک جیزی بت بگم...
مامان : میدونم...یونگی دیشب اینجا مونده...مهم نیست!
ا/ت : باشه..،.من درسشو درست میکنم نگران نباش...
یک لقمه میخورم و میگم : فعلا...
مامان : کجا؟..امروز تعطیله!
ا/ت : نه....میخوام برم کمک دوستم...
و از خونه میزنم بیرون...هر چی بیشتر بمونم...بیشتر سوال پیچ میشم (مادر ها به روایت متن🗿)
ویو جیمین :
آماده شدم و از اتاق اومدم بیرون
تهیونگ : سلام...چیشده کجا میری؟ مگه امروز تعطیل نیست؟
جیمین : چرا....ولی باید با ا/ت برم جایی
کوک : اومممم..داداش مطمئنی که فقط دوست خواهرمی؟ ما از اون داداشا نیستیم نیاز نیست قایمش کنین
جیمین : عه...سلام...نه اینطوری نیست
جین : ولی حق دارن....زیادی بهم اهمیت میدین...به هر حال صبح بخیر
جیمین : صبح بخیر
(صدای زنگ در)
جیمین : عه اومد...
تهیونگ : یواش بابا الان میرم درو باز میکنده
موچیمون خجالت میکشه (🥺)
ا/ت : صداش کن بیاد وقت نداریم....
کوک : صبح بخیر خواهری....حالا ما روهم آدم حساب کن...
ا/ت : میگم صداش کنن(داد)
کوک : اوکی....جیمیننننن بیا این منو خورد..
جیمین : ببخشید.....
ویو ا/ت : دست جیمین رو میگیرم میکشم بیرون و در رو میبندم
ا/ت : جیمین....یک مشکلی داریم.....
خماری....
شرط : ۶ لایک
۱ کامنت
۶.۹k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.