( like crazy )&
( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_²⁸
(همشون درحال خوردن خوراکی بودن که جونگکوک حواسش نبود پیشونی لیا رو بوسید و دست لیا رو گرفت و از بد شانسی ا.ت دید که جونگکوک دست لیا رو گرفته
ا.ت: هی لیا چرا حلقه دستته و اینکه چرا دست جونگکوک توی دستاته
لیا دستشو از دست جونگکوک کشید و فاصله گرفت
لیا: اونی میگم شکمت خیلی بزرگ شده ها
ا.ت: منو میپیچونی ها بگید ببینم چه خبره
ا.ت: هی لیا چرا حلقه دستته و اینکه چرا دست جونگکوک توی دستاته
لیا دستشو از دست جونگکوک کشید و فاصله گرفت
لیا: اونی میگم شکمت خیلی بزرگ شده ها
ا.ت: منو میپیچونی ها بگید ببینم چه خبره
جونگکوک: چیزه تهیونگ داره زنگ میزنه برم جواب بدم
جونگکوک داشت از اتاق میرفت بیرون که با صدای ا.ت سر جاش وایساد
ا.ت: تهیونگ کیه دیگه
جیمین: پسر عمومه
ا.ت: اها یادم اومد... اما الان جواب سوال منو بدید
جونگکوک: زن داداش من که گفتم منو لیا توی رابطه ایم
لیا: آ... اره کوک راست میگه
ا.ت: آره بهم گفتی اما یه چیزی عجیبه کوک گفتن لیا و حلقه ی دستتون
جیمین: ا.ت راست میگه این حلقه ها چیه چرا به من چیزی نگفتید
لیا: کوک وقتشه همه چیزو بگیم
جونگکوک: ما نامزد کردیم
ا.ت و جیمین: چی!؟
لیا: خیلی یهویی گفتی
ا.ت: آیی فشارم رفت بالا
لیا: اونی
جیمین: ا.ت.... ا.ت
ا.ت:........
جیمین: دکتر«داد»
دکتر: بخواطر شکی که بهش وارد شده یکم فشارش بالا پایین شده
جیمین: اها... ممنون دکتر
جونگکوک: داداش ببخشی....
جیمین: خفه شو... جونگکوک لیا رو ببر خونه
جونگکوک: باشه... بریم لیا
لیا: ب.. بریم
لیا با جونگکوک رفتن بیرون بیمارستان ولی نرفتن خونه......
ا.ت: اقای دکتر میشه جنسیت بچرو بهم بگید
دکتر: راستش دکتر ماما بهم گفته بودن جنسیت بچتون چیه اما من وقت نکردم بهتون بگم منتظر بودم بهوش بیاید
جیمین: پس بهمون بگید
ا.ت: دکتر چند لحضه.... جیمین
جیمین: بله؟
ا.ت: بیا شرط ببندیم اگه من درست گفتم باید هرچی گفتم برام بخری اگه تو درست گفتی جنسیت بچه چیه میزارم جونگکوک و لیا عقد کنن و با حساب خودم برات لباس میخرم
جیمین: اوکی قبول ولی بزار زنگ بزنم جونگکوک و لیا هم برگردن
ا.ت: اوکی
دامه دارد......
پارت ۲۹ اشتباهی پاک شد بخواطر همین پارت 2۸ رو ویرایش کردم تا یه خلاصه از پارت ۲۹ بهتون بدم
&( مثل دیوانه ها )&
part_²⁸
(همشون درحال خوردن خوراکی بودن که جونگکوک حواسش نبود پیشونی لیا رو بوسید و دست لیا رو گرفت و از بد شانسی ا.ت دید که جونگکوک دست لیا رو گرفته
ا.ت: هی لیا چرا حلقه دستته و اینکه چرا دست جونگکوک توی دستاته
لیا دستشو از دست جونگکوک کشید و فاصله گرفت
لیا: اونی میگم شکمت خیلی بزرگ شده ها
ا.ت: منو میپیچونی ها بگید ببینم چه خبره
ا.ت: هی لیا چرا حلقه دستته و اینکه چرا دست جونگکوک توی دستاته
لیا دستشو از دست جونگکوک کشید و فاصله گرفت
لیا: اونی میگم شکمت خیلی بزرگ شده ها
ا.ت: منو میپیچونی ها بگید ببینم چه خبره
جونگکوک: چیزه تهیونگ داره زنگ میزنه برم جواب بدم
جونگکوک داشت از اتاق میرفت بیرون که با صدای ا.ت سر جاش وایساد
ا.ت: تهیونگ کیه دیگه
جیمین: پسر عمومه
ا.ت: اها یادم اومد... اما الان جواب سوال منو بدید
جونگکوک: زن داداش من که گفتم منو لیا توی رابطه ایم
لیا: آ... اره کوک راست میگه
ا.ت: آره بهم گفتی اما یه چیزی عجیبه کوک گفتن لیا و حلقه ی دستتون
جیمین: ا.ت راست میگه این حلقه ها چیه چرا به من چیزی نگفتید
لیا: کوک وقتشه همه چیزو بگیم
جونگکوک: ما نامزد کردیم
ا.ت و جیمین: چی!؟
لیا: خیلی یهویی گفتی
ا.ت: آیی فشارم رفت بالا
لیا: اونی
جیمین: ا.ت.... ا.ت
ا.ت:........
جیمین: دکتر«داد»
دکتر: بخواطر شکی که بهش وارد شده یکم فشارش بالا پایین شده
جیمین: اها... ممنون دکتر
جونگکوک: داداش ببخشی....
جیمین: خفه شو... جونگکوک لیا رو ببر خونه
جونگکوک: باشه... بریم لیا
لیا: ب.. بریم
لیا با جونگکوک رفتن بیرون بیمارستان ولی نرفتن خونه......
ا.ت: اقای دکتر میشه جنسیت بچرو بهم بگید
دکتر: راستش دکتر ماما بهم گفته بودن جنسیت بچتون چیه اما من وقت نکردم بهتون بگم منتظر بودم بهوش بیاید
جیمین: پس بهمون بگید
ا.ت: دکتر چند لحضه.... جیمین
جیمین: بله؟
ا.ت: بیا شرط ببندیم اگه من درست گفتم باید هرچی گفتم برام بخری اگه تو درست گفتی جنسیت بچه چیه میزارم جونگکوک و لیا عقد کنن و با حساب خودم برات لباس میخرم
جیمین: اوکی قبول ولی بزار زنگ بزنم جونگکوک و لیا هم برگردن
ا.ت: اوکی
دامه دارد......
پارت ۲۹ اشتباهی پاک شد بخواطر همین پارت 2۸ رو ویرایش کردم تا یه خلاصه از پارت ۲۹ بهتون بدم
۹.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.