۵
پارت ۵
کوک ویو :
سرمو آوردم بالا با چهره ات مواجه شدم که دنبال من میگرده صداش کردم اومد سمتم
ات : هی سلام
کوک : سلا خوبی ؟
ات : آره مرسی
کوک : دادشت میدونه اومدی
ات : نه رفته بوسان
کوک : اها
ات : خب الان چیکار کنیم
کوک : چیزی میخوری ؟؟
ات : قهوه
کوک : باشه ... لطفا دوتا قهوه
گارسون : چشم
ات : چرا امروز تیپت رسمی نیست همیشه کت و شلوار میپوشیدی !
کوک : اون لباس فقط برا محل کارمه
ات : اها عجیبه
کوک : خب ببین ات میخوام یه موضوعی رو بگم !
ات : بگو !
کوک : یه خورده میترسم ولی میگم ...
کوک : به عشق تو نگا اول اعتقاد داری ؟؟
ات : آره ولی زیاد نه
کوک : من وقتی دیدمت عشق رو برای اولین بار تجربه کردم و جذبت شدم
ات : چی ؟
کوک : فک کنم فهمیده باشی این چی گفتن از سر تعجبه
ات : عا اره ( تو فکر فرو رفت )
کوک : چیشد ؟
ات : من تورو داشتم میرفتم مدرسه دیدم درسته ؟؟
کوک : آره برا همین دعوتت کردم
ات : وای خیل معذرت میخوام باهات اونطوری حرف زدم
کوک : نیاز نیست اشکال نداره
ات : هوفف ( گوشیش زنگ خورد )
کوک : کیه ؟
ات : نمیدونم
مکالمه :
ات : بله ؟!
مینسو : هیییی سلام خرههه
ات : هی مینسوووو تویی
مینسو : ارهه از ایتالیا برگشتم میخوام ببینمت
ات : باشه باشه بیا اون پارک همیشگی
مینسو : باباییی میبینمت
ات : بای
...................
کوک : دوستت بود
ات : واییی آره تازه اومده سئول باید برم ببینمش
کوک: میرسونت
ات : نه نیاز نیست همین بغله ( پاشد داشت میرفت که )
آت: اها راستی
آدما هیچوقت از گفتن دوست دارم نمیترسن از جواب فرد متقابل میترسن ....
و به حرفت فک میکنم...
شرط ۳۰ لایک
کوک ویو :
سرمو آوردم بالا با چهره ات مواجه شدم که دنبال من میگرده صداش کردم اومد سمتم
ات : هی سلام
کوک : سلا خوبی ؟
ات : آره مرسی
کوک : دادشت میدونه اومدی
ات : نه رفته بوسان
کوک : اها
ات : خب الان چیکار کنیم
کوک : چیزی میخوری ؟؟
ات : قهوه
کوک : باشه ... لطفا دوتا قهوه
گارسون : چشم
ات : چرا امروز تیپت رسمی نیست همیشه کت و شلوار میپوشیدی !
کوک : اون لباس فقط برا محل کارمه
ات : اها عجیبه
کوک : خب ببین ات میخوام یه موضوعی رو بگم !
ات : بگو !
کوک : یه خورده میترسم ولی میگم ...
کوک : به عشق تو نگا اول اعتقاد داری ؟؟
ات : آره ولی زیاد نه
کوک : من وقتی دیدمت عشق رو برای اولین بار تجربه کردم و جذبت شدم
ات : چی ؟
کوک : فک کنم فهمیده باشی این چی گفتن از سر تعجبه
ات : عا اره ( تو فکر فرو رفت )
کوک : چیشد ؟
ات : من تورو داشتم میرفتم مدرسه دیدم درسته ؟؟
کوک : آره برا همین دعوتت کردم
ات : وای خیل معذرت میخوام باهات اونطوری حرف زدم
کوک : نیاز نیست اشکال نداره
ات : هوفف ( گوشیش زنگ خورد )
کوک : کیه ؟
ات : نمیدونم
مکالمه :
ات : بله ؟!
مینسو : هیییی سلام خرههه
ات : هی مینسوووو تویی
مینسو : ارهه از ایتالیا برگشتم میخوام ببینمت
ات : باشه باشه بیا اون پارک همیشگی
مینسو : باباییی میبینمت
ات : بای
...................
کوک : دوستت بود
ات : واییی آره تازه اومده سئول باید برم ببینمش
کوک: میرسونت
ات : نه نیاز نیست همین بغله ( پاشد داشت میرفت که )
آت: اها راستی
آدما هیچوقت از گفتن دوست دارم نمیترسن از جواب فرد متقابل میترسن ....
و به حرفت فک میکنم...
شرط ۳۰ لایک
۱۶.۹k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.