قانون عشق p57
رفتم کمک باغبون و به کارم ادامه دادم
(جونگ کوک)
کارمندا رو مرخص کردم پشت میزم نشسته بودم و پامو تکون میدادم ...بلاخره وکیلم اومد : سلام آقای جئون
من: معلوم هست کجایی دو ساعته منتظرم
وکیل: ببخشید کارم طول کشید
کارت عابر بانکی از کیفش بیرون آورد و جلوم گرفت: بفرمایید اینم از پس اندازتون
کارتو گرفتم و ازش تشکر کردم
قبل از رفتن گفتم: تا شب حقوق این مدتتو برات واریز میکنم
وکیل: ممنونم ..خدا از بزرگی کمتون نکنه
زیر لب گفتم: خدا زمینم زده کار از بزرگی گذشته
با هم از شرکت رفتیم بیرون
من: یه زحمتی برات دارم ...میتونی حقوق کارمندا رو بدی ...من باید برم به کارای خونه بریم
باشه ای گفت و رفت رانندمو مرخص کردم
سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه
رفتم داخل خونه خلوت بود ، سرپرست مین به سمتم اومد: اقا همونطور که گفتید وسایلمون رو جمع کردیم خدمتکارا هم مرخص کردم
اروم ممنونی گفتم که گفت: شما میخواید کجا برید ؟
راست میگفت به این فکر نکرده بودم..کجا رو داشتم برم؟
من: نمیدونم شاید امشب اینجا موندم تا فردا بگردم دنبال خونه...شما میتونید برید سرپرست مین فردا حقوق شما و بقیه رو واریز میکنم ....ممنون از همه زحماتی که کشیدید
با استین اشکاشو پاک کرد: ن جناب جئون این چه حرفیه وظیفم بود
سرمو انداختم پایین: سرپرست مین..شما مثل مادر نداشته ی من هستید باهام صادق باشید ،ب نظرتون این بلاها بخاطر کاراییه ک با میون سو کردم؟
سرپرست مین: خدا هیچ وقت حق مظلوم رو نادیده نمیگیره....شما و میون سو همدیگه رو از دست دادین ، میون سو جان یه چیز ارزشمند بدست آورد ولی ..ولی شما همه چیزتونو از دست دادین
من: منظورتون چیه میون سو چی بدست اورده؟
رفت ب سمت در و گفت: چیزی که باهاش میتونست شما رو برگردونه ولی نکرد .... حقتونه بدونین..میون سو حاملس جناب جئون
رفت بیرون ،جمله آخرش توی سرم اکو میشد روی زانو هام افتادم
بلند بلند داد میزدم و گریه میکردم ..من چیکار کردم ،من حق پدر شدن رو از خودم گرفتم
باید ..باید میون سو رو ببینم زنگ زدم به جیهوپ تا ببینم ادرس خونش رو داره یا نه
اه لعنتی گوشیش اشغاله ،از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم راه افتادم سمت خونه جیهوپ با تمام سرعت میروندم .....پامو رو گاز فشار میدادم و اشک میریختم
بعد از صدای بلند بوقی دیگه چیزی نفهمیدم.
(میون سو)
شب شده بود وقتی رسیدم خونه،فاصله ی اونجا تا خونه خودم تقرین زیاد بود و ۴۰ دقیقه ای توی راه بودم .
شغل مناسبی بود زیاد بهم فشار نمیاورد
ساعت کاریش هم ۱۰ صبح تا ۵ بعد از ظهر بود
(جونگ کوک)
کارمندا رو مرخص کردم پشت میزم نشسته بودم و پامو تکون میدادم ...بلاخره وکیلم اومد : سلام آقای جئون
من: معلوم هست کجایی دو ساعته منتظرم
وکیل: ببخشید کارم طول کشید
کارت عابر بانکی از کیفش بیرون آورد و جلوم گرفت: بفرمایید اینم از پس اندازتون
کارتو گرفتم و ازش تشکر کردم
قبل از رفتن گفتم: تا شب حقوق این مدتتو برات واریز میکنم
وکیل: ممنونم ..خدا از بزرگی کمتون نکنه
زیر لب گفتم: خدا زمینم زده کار از بزرگی گذشته
با هم از شرکت رفتیم بیرون
من: یه زحمتی برات دارم ...میتونی حقوق کارمندا رو بدی ...من باید برم به کارای خونه بریم
باشه ای گفت و رفت رانندمو مرخص کردم
سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه
رفتم داخل خونه خلوت بود ، سرپرست مین به سمتم اومد: اقا همونطور که گفتید وسایلمون رو جمع کردیم خدمتکارا هم مرخص کردم
اروم ممنونی گفتم که گفت: شما میخواید کجا برید ؟
راست میگفت به این فکر نکرده بودم..کجا رو داشتم برم؟
من: نمیدونم شاید امشب اینجا موندم تا فردا بگردم دنبال خونه...شما میتونید برید سرپرست مین فردا حقوق شما و بقیه رو واریز میکنم ....ممنون از همه زحماتی که کشیدید
با استین اشکاشو پاک کرد: ن جناب جئون این چه حرفیه وظیفم بود
سرمو انداختم پایین: سرپرست مین..شما مثل مادر نداشته ی من هستید باهام صادق باشید ،ب نظرتون این بلاها بخاطر کاراییه ک با میون سو کردم؟
سرپرست مین: خدا هیچ وقت حق مظلوم رو نادیده نمیگیره....شما و میون سو همدیگه رو از دست دادین ، میون سو جان یه چیز ارزشمند بدست آورد ولی ..ولی شما همه چیزتونو از دست دادین
من: منظورتون چیه میون سو چی بدست اورده؟
رفت ب سمت در و گفت: چیزی که باهاش میتونست شما رو برگردونه ولی نکرد .... حقتونه بدونین..میون سو حاملس جناب جئون
رفت بیرون ،جمله آخرش توی سرم اکو میشد روی زانو هام افتادم
بلند بلند داد میزدم و گریه میکردم ..من چیکار کردم ،من حق پدر شدن رو از خودم گرفتم
باید ..باید میون سو رو ببینم زنگ زدم به جیهوپ تا ببینم ادرس خونش رو داره یا نه
اه لعنتی گوشیش اشغاله ،از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم راه افتادم سمت خونه جیهوپ با تمام سرعت میروندم .....پامو رو گاز فشار میدادم و اشک میریختم
بعد از صدای بلند بوقی دیگه چیزی نفهمیدم.
(میون سو)
شب شده بود وقتی رسیدم خونه،فاصله ی اونجا تا خونه خودم تقرین زیاد بود و ۴۰ دقیقه ای توی راه بودم .
شغل مناسبی بود زیاد بهم فشار نمیاورد
ساعت کاریش هم ۱۰ صبح تا ۵ بعد از ظهر بود
۵۵.۸k
۲۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.