فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۲۸
چانیول:ا.ت لج نکن باز میزننت
ا.ت:من از خوابم دل کندم تا بیام اینجا دعوا کنم
چانیول:یعنی میگی تو بخاطر درس نیومدی؟
ا.ت:نه حقیقتا درس به یه ورمم نیست دوست نداشتم بیام مدرسه فقط بخاطر دعوا اومدم بعدشم اذیتم نکن این چند روز حالم خوب نبوده بزار یکم دعوا کنم انرژی بگیرم حالم خوب شه
چانیول:هییی باشه دیگه چی بگم
ا.ت:آفرین
یونا:خب من میرم کیفمو بزارم کلاس ا.ت تو ام میای ؟
ا.ت:آره میام چانیول تو همینجا وایسا تا ما بیایم
چانیول:نه منم همراهتون میام
ا.ت: اوکی
ا.ت:رفتیم کلاس همین که رفتیم کلاس لیا نگاه کرد به داداشم از نگاه کردن هم دست نمیکشید انتظار داشتم بیاد باهامون دعوا کنه ولی نیومد
لیا:با دوستام تو کلاس نشسته بودیم و داشتیم با هم حرف میزدیم که یهو یونا و ا.ت همراه با یه پسر خیلی جذاب اومدن کلاس پسره خیلی جذاب بود نمیتونستم از نگاه کردن بهش دست بردارم همینطور داشتم نگاش میکردم که یهو ا.ت گفت
ا.ت:هوی چرا به داداش من زل زدی
لیا :دا.داش تو.توعه
ا.ت:آره مشکلی با این قضیه داری؟
لیا:بهت نمیخوره یه همچین داداش جذابی داشته باشی
لیا:(روبه چانیول) من ازت خوشم اومده میای باهم دوست بشیم
یونا:هوی هرز.ه چانیول دوست دختر داره دوست دخترشم منم
لیا:پس اسمت چانیوله خب چانیول چطوری با این هرز.ه دوستی من از اون خوشگلترو بهترم
چانیول:چه گوهی خوردی اونی که هرز.س تویی (رفت زد تو گوش لیا)
لیا:آییی..هق.هق ..چطور هق. تونستی..هق. منو بزنی.هق(گریه)
چانیول:حقته
لیا:(گریه)
پارت ۲۸
چانیول:ا.ت لج نکن باز میزننت
ا.ت:من از خوابم دل کندم تا بیام اینجا دعوا کنم
چانیول:یعنی میگی تو بخاطر درس نیومدی؟
ا.ت:نه حقیقتا درس به یه ورمم نیست دوست نداشتم بیام مدرسه فقط بخاطر دعوا اومدم بعدشم اذیتم نکن این چند روز حالم خوب نبوده بزار یکم دعوا کنم انرژی بگیرم حالم خوب شه
چانیول:هییی باشه دیگه چی بگم
ا.ت:آفرین
یونا:خب من میرم کیفمو بزارم کلاس ا.ت تو ام میای ؟
ا.ت:آره میام چانیول تو همینجا وایسا تا ما بیایم
چانیول:نه منم همراهتون میام
ا.ت: اوکی
ا.ت:رفتیم کلاس همین که رفتیم کلاس لیا نگاه کرد به داداشم از نگاه کردن هم دست نمیکشید انتظار داشتم بیاد باهامون دعوا کنه ولی نیومد
لیا:با دوستام تو کلاس نشسته بودیم و داشتیم با هم حرف میزدیم که یهو یونا و ا.ت همراه با یه پسر خیلی جذاب اومدن کلاس پسره خیلی جذاب بود نمیتونستم از نگاه کردن بهش دست بردارم همینطور داشتم نگاش میکردم که یهو ا.ت گفت
ا.ت:هوی چرا به داداش من زل زدی
لیا :دا.داش تو.توعه
ا.ت:آره مشکلی با این قضیه داری؟
لیا:بهت نمیخوره یه همچین داداش جذابی داشته باشی
لیا:(روبه چانیول) من ازت خوشم اومده میای باهم دوست بشیم
یونا:هوی هرز.ه چانیول دوست دختر داره دوست دخترشم منم
لیا:پس اسمت چانیوله خب چانیول چطوری با این هرز.ه دوستی من از اون خوشگلترو بهترم
چانیول:چه گوهی خوردی اونی که هرز.س تویی (رفت زد تو گوش لیا)
لیا:آییی..هق.هق ..چطور هق. تونستی..هق. منو بزنی.هق(گریه)
چانیول:حقته
لیا:(گریه)
۲۶۱
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.