힘든 사랑☃💞
힘든 사랑☃💞
P~۲۲
دو هفته بعد:
ویو یونجی:
چند روز بود حالم بعد بود با جیمین رفتیم بیمارستان تو اتاق دکتر بودیم که گف
👩🏻⚕️تبریک میگم شما الان دو هفته و سه روزه باردارین خانم
جیمین:چی ولی الان ما دو هفتس ازدواج کردیم!
👩🏻⚕️بله!؟
یونجی:اشتباه گفتن میخواستن بگن دو ماه😅(بیچاره(✿❦ ͜ʖ ❦))
👩🏻⚕️آه بله بازم تبریک میگم
یونجی:مرسی ما دیگه میریم
جیمین:بله ممنون فعلا*اهم و رفتن*
تو عمارت:
جیمین:چطور!؟
یونجی:واقعا نمیدونی
جیمین:نمیدونم واقعا¯\_( ͡° ͜ʖ ͡°)_/¯
یونجی:ایش بخاطر کارایه خودته اقاااا
جیمین:من!؟....................هااااا اونو میگی ولی شما چند ساعت قبل عروسی انجام دادیم و بعد عروسی
یونجی:درسته اصلا بخاطر توعهه بازم
جیمین:باشه مواظب خودت باشی زیاد کار نکنی منم حواسم هس
یونجی:چشم
چند سال بعد:
یونجی:بیا نه می چا
جیمین:چیکار میکنی می چا *تو بغله خودش گرفتش*زیاد مامانتو اذیت نکن
می چا:بابا مامان خیلی دوستون دارم
یونجی:ماهم حالا بیا بشین خوراکیتو نمیخوری!؟
می چا:میخورم
جیمین:غروب چه خوشگله
یونجی:با باده سردش رو چمنا حسه خوبی میده
می چا:بابا مامان همو ببوسید
یونجی:چی!؟
جیمین:اوک ولی روتو اون ور کن
یونجی:جیمین
می چا:باشه*اون ور کرد ولی دزدکی نگا کرد *
پیشه کوک و یانگ هی:
یانگ هی به انگشتر تو دیتش نگا میکرد و لبخند رو لبش بود که کوک اومد و لبشو بوسید و تو بغله خودش بردش البته یهویی
یانگ هی:چیکار میکنی!؟
کوک:امم......حق ندارم زنمو ببوسم؟
یانگ هی:چرا
کوک:پس دیگه....
یانگ هی:ʚ🐰ɞ(๑'ᴗ')ゞ🌺
کوک:حالا ببوسم
یانگ هی:یااا
کوک:زود*حالت بوس میگیره و بله *
و زنگی اینها به خوبی و خوشی کنار هم پیش رفت و همین چیزه خاصی نیس تا فردا برا فیک بعد
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
#Iranians_love_Jk
P~۲۲
دو هفته بعد:
ویو یونجی:
چند روز بود حالم بعد بود با جیمین رفتیم بیمارستان تو اتاق دکتر بودیم که گف
👩🏻⚕️تبریک میگم شما الان دو هفته و سه روزه باردارین خانم
جیمین:چی ولی الان ما دو هفتس ازدواج کردیم!
👩🏻⚕️بله!؟
یونجی:اشتباه گفتن میخواستن بگن دو ماه😅(بیچاره(✿❦ ͜ʖ ❦))
👩🏻⚕️آه بله بازم تبریک میگم
یونجی:مرسی ما دیگه میریم
جیمین:بله ممنون فعلا*اهم و رفتن*
تو عمارت:
جیمین:چطور!؟
یونجی:واقعا نمیدونی
جیمین:نمیدونم واقعا¯\_( ͡° ͜ʖ ͡°)_/¯
یونجی:ایش بخاطر کارایه خودته اقاااا
جیمین:من!؟....................هااااا اونو میگی ولی شما چند ساعت قبل عروسی انجام دادیم و بعد عروسی
یونجی:درسته اصلا بخاطر توعهه بازم
جیمین:باشه مواظب خودت باشی زیاد کار نکنی منم حواسم هس
یونجی:چشم
چند سال بعد:
یونجی:بیا نه می چا
جیمین:چیکار میکنی می چا *تو بغله خودش گرفتش*زیاد مامانتو اذیت نکن
می چا:بابا مامان خیلی دوستون دارم
یونجی:ماهم حالا بیا بشین خوراکیتو نمیخوری!؟
می چا:میخورم
جیمین:غروب چه خوشگله
یونجی:با باده سردش رو چمنا حسه خوبی میده
می چا:بابا مامان همو ببوسید
یونجی:چی!؟
جیمین:اوک ولی روتو اون ور کن
یونجی:جیمین
می چا:باشه*اون ور کرد ولی دزدکی نگا کرد *
پیشه کوک و یانگ هی:
یانگ هی به انگشتر تو دیتش نگا میکرد و لبخند رو لبش بود که کوک اومد و لبشو بوسید و تو بغله خودش بردش البته یهویی
یانگ هی:چیکار میکنی!؟
کوک:امم......حق ندارم زنمو ببوسم؟
یانگ هی:چرا
کوک:پس دیگه....
یانگ هی:ʚ🐰ɞ(๑'ᴗ')ゞ🌺
کوک:حالا ببوسم
یانگ هی:یااا
کوک:زود*حالت بوس میگیره و بله *
و زنگی اینها به خوبی و خوشی کنار هم پیش رفت و همین چیزه خاصی نیس تا فردا برا فیک بعد
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
#Iranians_love_Jk
۸.۷k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.