عشق اولم پارت 5

پارت 5
عشق اولم
_______________________♡︎____________________
یونگی : من خیلی کنجکاوم بدونم اونجا چه خبره

چان هیون : منم خیلی دوست دارم اما مامان وقتی بفهمه هر سمونو تنبیه می‌کنه

تهیونگ : آخه از کجا می‌فهمه من که نمی‌گم خودتم که راز نگهداری یونگی هم نمیگه مامان نمی‌فهمه

چان هیون : باشه بریم
_______________________♡︎____________________
ویو راوی ( خودممممم )

چان هیون خیلی کنجکاو بود که بدونه پشت اون دیوار چه چیزی در انتظارشونه تهیونگ یکم میترسید اما دوست داشت بدونه اونجا چیه یونگی هم همینطور پس به راهشون ادامه دادن تا به یه دیوار بزرگ برخورد سطح دیوار خیلی زیاد بود و دیوار هم صافه صاف بود یعنی یه هیچ عنوان نمیشد از دیوار بالا رفت
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون

برای من تعجب آور بود یعنی یه دیوار به ما آسیب می‌زنه یا شاید این جنگل اما هیچ کسی جز ما دوتا اینجا نبود

یونگی : بچه ها باید برگردیم مامان شک می‌کنه

تهیونگ : راست میگه باید برگردیم چان هیون

چان هیون: من می‌خوام تحقیق کنم نمیشه یکم دیگه بمونیم

یونگی : نمیشه چان هیون هر لحظه ممکنه مامان پیدامون کنه فردا بازم بر میگردیم باشه

چان هیون : باشه ( ناراحت )

من و تهیونگ و یونگی برگشتیم خونه من کلی فکر توی ذهنم بود

یونگی : ____________
_______________________♡︎____________________
امیدوارم خوشتون بیاد باشه ❤️
مایل به حمایت
نویسنده : 민윤기