اینم داستان زندگی کرکتر براول استارزم
زندگی کرکترم گوهی نبوده زیاد*
داستان از اینجا شروع میشه که لیلا یکروزی
توی سن چهارده سالگی داشت واسه خودش گردشگری میکرد با ادگار توی کوچه ها وکاملا همه چیزش نرمال و خوب بودش خانواده مهربون خونه خوب همه چیش نرمال بود تا اینکه همونروزی که لیلا داشت تو کوچه ها با ادگار پیاده روی میکرد ادگار مجبور شد بره و لیلا هم چون از مامانش اجازه گرفته بود تا شب بیرون باشه رفت سمت جنگل کنار اون جایی که لیلا زندگی میکرد رفت اونجا و لب دره نشست که توش یه رود خونست و شروع کرد به نقاشی کشیدن راجب روزش و یهو یه آدم سایکوپس و قاتل میاد و لیلا رو پرت میکنه تو دره و لیلا میوفته توی اون رود خونه و بعد نیم ساعت بخاطر زخمای زیادی که بر اثر برخورد به سخره ها ایجاد شده بود میمیره و یه جادوگر میفهمه که لیلا جسدش اونجاس و اون جادوگر میره بالا سر لیلا و روح لیلارو میگیره بایه موجود دیگه ترکیب میکنه و دوباره لیلا زنده میشه اما نه بصورت کاملا انسانی بلکه یه روح نیم هیولا و برای همینم لیلا نصف ژن و روحشو نداره و نصف حافظشو از دست داده
داستان از اینجا شروع میشه که لیلا یکروزی
توی سن چهارده سالگی داشت واسه خودش گردشگری میکرد با ادگار توی کوچه ها وکاملا همه چیزش نرمال و خوب بودش خانواده مهربون خونه خوب همه چیش نرمال بود تا اینکه همونروزی که لیلا داشت تو کوچه ها با ادگار پیاده روی میکرد ادگار مجبور شد بره و لیلا هم چون از مامانش اجازه گرفته بود تا شب بیرون باشه رفت سمت جنگل کنار اون جایی که لیلا زندگی میکرد رفت اونجا و لب دره نشست که توش یه رود خونست و شروع کرد به نقاشی کشیدن راجب روزش و یهو یه آدم سایکوپس و قاتل میاد و لیلا رو پرت میکنه تو دره و لیلا میوفته توی اون رود خونه و بعد نیم ساعت بخاطر زخمای زیادی که بر اثر برخورد به سخره ها ایجاد شده بود میمیره و یه جادوگر میفهمه که لیلا جسدش اونجاس و اون جادوگر میره بالا سر لیلا و روح لیلارو میگیره بایه موجود دیگه ترکیب میکنه و دوباره لیلا زنده میشه اما نه بصورت کاملا انسانی بلکه یه روح نیم هیولا و برای همینم لیلا نصف ژن و روحشو نداره و نصف حافظشو از دست داده
۳.۱k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.