زندگی اما رویا ...
زندگی برای هر کس معنی خاصی داره...
زندگی برای من یعنی در کنار تو بودن ...
زندگی برای من یعنی دیوانگی کردن در کنارت ...
زندگی برای من یعنی عاشقت بودن ...
این جملات اولین جملاتی بود که توانست در جلوی عشقش به زبان بیاورد
واکنش مجنون هم جالب تر از همیشه بود
او تنها چشمش را به سقف دوخت و ارام زمزمه کرد
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش اید از این سرنوشت من زندگی برای من یعتی تو لیلی قلب من+
اینجا بود که خترک بی صبرانه عشقش را در اغوش گرفت
پسرک خنده ی شیطانیی کرد
اما صدای در این لحضه ی رمانتیک را خراب کرد
در باز شد اما کسی به داخل نیامد
پسرک که کنجکاو شده بود دخترک را رها کرد و به سمت در رفت اما وقتی برگشت تنها نبود
او با خودش شیش فرشته اورده بود
دخترک باین که ترسیده بود اما لبندی زد انگار که به ارزویش رسیده
ارزویی که در خواب هم نمیتوانست ان را ببیند
دخترک ارام ارام به سمت فرشتگان بی بال حرکت کرد اما ناگهان همه چیز سیاه و تاریک شد
دخترک اسصاس بدی داشت
دستانش را در کنار گوش هایش قرار داد زیرا صدای دل خراشی عذابش می داد
سعی کرد تا ; تاریکی هارا فراموش کند تا به پیش فرشتگان برگردد و توانست
اما وقتی چشمانش را باز کرد در میان اقسانوس بنفش ایستاده بود و ارمی بمب در درون دستش را به روبه اسمان ها تکان میداد
در میان ان هفت فرشته ی روی صحنه دنبال عشقش می گشت و ان را یافت
پس از به خواب رفتن به اقیانوس بنفش دو.ان دوان به پیش ماشین ها رفت و عشقش را صدا کرد
مجنون که عاشق لیلی اش بود به راننده دستور داد ماشین را نگه دارد
مجنون از ماشین پیاده شد و به سرعت به پیش دخترک امد
دخترک تعجب چشم به پسرک دوخت و گفت
...اندازه ی کهکشان راه شیری دوس -
پسرک وسط حرف دخترک پرید و گفت
میدانم منم همینطور ولی الان دیگه وقت خداحافظیه+
دخترک تا امد دلیلش را بپرسد با دیوار سفید رنگ و مادرش که داشت جاروبرقی میکشید روبه رو شد
دخترک با اصبانیت جاروبرقی را از برق کشید و گفت
...اخه این صدای دل خراش چیه که باعث شد زندگی من0-
اشک از چشمام دخترک سرازیر شد و ادامه داد
...اما این همش یه خواب بود جئون
از ان پس بود که زندگی برای دخترک فقط یک معنی داشت (رویا...)
پایان
زندگی برای من یعنی در کنار تو بودن ...
زندگی برای من یعنی دیوانگی کردن در کنارت ...
زندگی برای من یعنی عاشقت بودن ...
این جملات اولین جملاتی بود که توانست در جلوی عشقش به زبان بیاورد
واکنش مجنون هم جالب تر از همیشه بود
او تنها چشمش را به سقف دوخت و ارام زمزمه کرد
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش اید از این سرنوشت من زندگی برای من یعتی تو لیلی قلب من+
اینجا بود که خترک بی صبرانه عشقش را در اغوش گرفت
پسرک خنده ی شیطانیی کرد
اما صدای در این لحضه ی رمانتیک را خراب کرد
در باز شد اما کسی به داخل نیامد
پسرک که کنجکاو شده بود دخترک را رها کرد و به سمت در رفت اما وقتی برگشت تنها نبود
او با خودش شیش فرشته اورده بود
دخترک باین که ترسیده بود اما لبندی زد انگار که به ارزویش رسیده
ارزویی که در خواب هم نمیتوانست ان را ببیند
دخترک ارام ارام به سمت فرشتگان بی بال حرکت کرد اما ناگهان همه چیز سیاه و تاریک شد
دخترک اسصاس بدی داشت
دستانش را در کنار گوش هایش قرار داد زیرا صدای دل خراشی عذابش می داد
سعی کرد تا ; تاریکی هارا فراموش کند تا به پیش فرشتگان برگردد و توانست
اما وقتی چشمانش را باز کرد در میان اقسانوس بنفش ایستاده بود و ارمی بمب در درون دستش را به روبه اسمان ها تکان میداد
در میان ان هفت فرشته ی روی صحنه دنبال عشقش می گشت و ان را یافت
پس از به خواب رفتن به اقیانوس بنفش دو.ان دوان به پیش ماشین ها رفت و عشقش را صدا کرد
مجنون که عاشق لیلی اش بود به راننده دستور داد ماشین را نگه دارد
مجنون از ماشین پیاده شد و به سرعت به پیش دخترک امد
دخترک تعجب چشم به پسرک دوخت و گفت
...اندازه ی کهکشان راه شیری دوس -
پسرک وسط حرف دخترک پرید و گفت
میدانم منم همینطور ولی الان دیگه وقت خداحافظیه+
دخترک تا امد دلیلش را بپرسد با دیوار سفید رنگ و مادرش که داشت جاروبرقی میکشید روبه رو شد
دخترک با اصبانیت جاروبرقی را از برق کشید و گفت
...اخه این صدای دل خراش چیه که باعث شد زندگی من0-
اشک از چشمام دخترک سرازیر شد و ادامه داد
...اما این همش یه خواب بود جئون
از ان پس بود که زندگی برای دخترک فقط یک معنی داشت (رویا...)
پایان
۱۱.۳k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.