آهنگ قلب من 🎼 ●Part 36●
سانی: ببین من دیگه کاری از دستم برنمیاد چریونگ.. خب به من چه که نابی فرار کرده مگه تقصیر منه.. من نمیدونم دیگه اصلا حوصله ندارم.. درسته میخوام از شر اون مزاحم خلاص بشم ولی تو سه سال پیش گفتی رو مغز شوگا کار کنم تا اون دختر از شوگا فاصله بگیره و تو اون مرد رو بفرستی تا اون رو برای همیشه از کره دور کنه ولی الان چی اون دوباره برگشته.. ببین تو خودت قبلا دوست دختر شوگا بودی و میدونی اخلاق شوگا چجوریه اگر بفهمه منو ول میکنه
شوگا: معلومه که ولت میکنم کثافت
سانی با شوک و ترس برگشت سمت شوگا
سانی: ش...شوگا
شوگا: اسم منو به دهن کثیفت نیار هرزه
سانی: شوگا من همه چیز رو توضیح میدم
شوگا: لازم به توضیح نیست سریع وسایلت رو جمع کن از خونه من گمشو بیرون و منتظر احضاریه دادگاه باش زودد(با داد و عصبانیت)
سانی: ولی..
شوگا: ولی و اما نداره زود باش گفتم تا نیم ساعت دیگه اینجا نبینمت
شوگا با عصبانیت رفت توی اتاقش و در رو محکم بست و سانی هم با گریه رفت تمام وسایلش رو جمع کرد و خونرو ترک کرد ، شوگا توی اتاق عصبی پاهاش رو تکون میداد و با شنیدن بسته شدن در از اتاق اومد بیرون و رفت توی آشپزخونه و یه قرص سردرد برداشت و بدون آب قورت داد و وارد اتاقش شدو لباساشو در اورد و رفت توی حموم و آب یخ رو باز کرد و وایستاد زیرش
شوگا: باورم نمیشه همه این اتفاقات تقصیر زنم و دوست دختر سابقم بوده و اونا باعث شدن اینهمه اتفاق برای نابی بدبخت بیوفته من میدونم با اون دوتا چیکار کنم وایستا
شوگا سریع حموم کرد اومد بیرون و راه افتاد سمت اداره پلیس و تمام اطلاعات رو داد بهشون و شکایت نامه ای رو تنظیم کرد بعد از اتمام اون کار رفت سمت دادگاه و داد خواست طلاق داد اون تازه فهمید که چرا دخترشو از دست داده چون خدا میخواست انتقام نابی رو از اون سانی بگیره ، بعد از تموم این کار ها شوگا برگشت خونه ولی قبلش زنگ واحد نابی رو زد و نابی در رو باز کرد
نابی: اوو سلام خوش اومدی بیا تو
شوگا: ممنونم
شوگا رفت داخل و به سونا هم سلام کرد و نشست روی مبل
نابی: چیزی میخوری برات بیارم؟
شوگا: نه ممنون فقط هر دوتون بشینید میخوام چیز مهمی رو بهتون بگم
نابی: باشه
شوگا: خب راستش ....
شوگا همه ی ماجرارو تعریف کرد و نابی فقط با تعجب بهش نگاه میکرد
نابی: یعنی تمام اینا تقصیر اون دوتاست یعنی اونا باعث شدم من سه سال از زندگیم رو پیش یه منحرف زندگی کنم و عذاب بکشم
شوگا: آره متاسفانه من ازت معذرت میخوام و اینکه نگران نباش من رفتم پیش پلیس و از هردو شکایت کردم و درخواست طلاق هم دادم
نابی: ممنونم شوگا
شوگا لبخند گرمی به نابی زد ، اون تازه متوجه شده بود که عاشق نابی شده و درحال کلنجار با خودش بود تا توی زمان مناسب اعتراف کنه
کپی ممنوع ❌
شوگا: معلومه که ولت میکنم کثافت
سانی با شوک و ترس برگشت سمت شوگا
سانی: ش...شوگا
شوگا: اسم منو به دهن کثیفت نیار هرزه
سانی: شوگا من همه چیز رو توضیح میدم
شوگا: لازم به توضیح نیست سریع وسایلت رو جمع کن از خونه من گمشو بیرون و منتظر احضاریه دادگاه باش زودد(با داد و عصبانیت)
سانی: ولی..
شوگا: ولی و اما نداره زود باش گفتم تا نیم ساعت دیگه اینجا نبینمت
شوگا با عصبانیت رفت توی اتاقش و در رو محکم بست و سانی هم با گریه رفت تمام وسایلش رو جمع کرد و خونرو ترک کرد ، شوگا توی اتاق عصبی پاهاش رو تکون میداد و با شنیدن بسته شدن در از اتاق اومد بیرون و رفت توی آشپزخونه و یه قرص سردرد برداشت و بدون آب قورت داد و وارد اتاقش شدو لباساشو در اورد و رفت توی حموم و آب یخ رو باز کرد و وایستاد زیرش
شوگا: باورم نمیشه همه این اتفاقات تقصیر زنم و دوست دختر سابقم بوده و اونا باعث شدن اینهمه اتفاق برای نابی بدبخت بیوفته من میدونم با اون دوتا چیکار کنم وایستا
شوگا سریع حموم کرد اومد بیرون و راه افتاد سمت اداره پلیس و تمام اطلاعات رو داد بهشون و شکایت نامه ای رو تنظیم کرد بعد از اتمام اون کار رفت سمت دادگاه و داد خواست طلاق داد اون تازه فهمید که چرا دخترشو از دست داده چون خدا میخواست انتقام نابی رو از اون سانی بگیره ، بعد از تموم این کار ها شوگا برگشت خونه ولی قبلش زنگ واحد نابی رو زد و نابی در رو باز کرد
نابی: اوو سلام خوش اومدی بیا تو
شوگا: ممنونم
شوگا رفت داخل و به سونا هم سلام کرد و نشست روی مبل
نابی: چیزی میخوری برات بیارم؟
شوگا: نه ممنون فقط هر دوتون بشینید میخوام چیز مهمی رو بهتون بگم
نابی: باشه
شوگا: خب راستش ....
شوگا همه ی ماجرارو تعریف کرد و نابی فقط با تعجب بهش نگاه میکرد
نابی: یعنی تمام اینا تقصیر اون دوتاست یعنی اونا باعث شدم من سه سال از زندگیم رو پیش یه منحرف زندگی کنم و عذاب بکشم
شوگا: آره متاسفانه من ازت معذرت میخوام و اینکه نگران نباش من رفتم پیش پلیس و از هردو شکایت کردم و درخواست طلاق هم دادم
نابی: ممنونم شوگا
شوگا لبخند گرمی به نابی زد ، اون تازه متوجه شده بود که عاشق نابی شده و درحال کلنجار با خودش بود تا توی زمان مناسب اعتراف کنه
کپی ممنوع ❌
۷۹.۹k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.