ازدواج اجباری پارت آخر
پرش زمانی به چند روز بعد
ویو بورا
امروز روز عروسی من و جین هستش خیلی خوشحالم که بعد از یکسال تونستیم به هم برسیم داشتم فکر میکردم که با صدای میکاپر به خودم اومدم
میکاپر : عزیزم خیلی خوشگل شدی مبارکت باشه امیدوارم خوشبخت بشی
بورا : ممنونم
رفتم بیرون که جین رو دیدم
جین : به به عروس خانم چه خوشگل شدی
بورا : مرسی
رفتیم و نشستیم تو ماشین
جین : میگم برم آبمیوه بگیرم
بورا : نه بابا اون سری رفتی گرفتی بدبخت شدیم وگرنه الان خوب بود بچه داشته باشیم
جین : شوخی کردم بابا
بورا : (خنده)
رفتیم وارد تالار شدیم من دست یونهی رو گرفتم و رفتیم پیش جین و عقد کردیم
چند سال بعد
نانا : مامانی (با لحن بچگونه)
بورا : جونم دخترم
نانا : بریم پارک
بورا : آره میخوای با امیلیا(بچه سانمین که الان ۴ سالشه) بریم
نانا : آره بریم (ذوق)
بورا : اوکی
رفتیم پارک که دیدم سانمین نشسته رو نیمکت
بورا : سلام رفیق
سانمین : سلام بورا
بورا : خب نانا امیلیا برین بازی کنین
نانا و امیلیا : چشم
بورا : ولی سانمین دیدی چقدر خوب تموم شد
سانمین : بهت گفتم همه چی درست میشه
جین و یونهی : مهمون نمیخواین ؟
بورا : چرا بشینین
جین : بچه ها کجان ؟
سانمین : اونور دارن بازی میکنن
نانا : نخیر اون دایی منه
امیلیا : نخیر اون بابای منه
بورا : نگاشون کن (خنده)
همه زدن زیر خنده
پایان
خب دوستان منتظر فیک جدید باشین ♡
ویو بورا
امروز روز عروسی من و جین هستش خیلی خوشحالم که بعد از یکسال تونستیم به هم برسیم داشتم فکر میکردم که با صدای میکاپر به خودم اومدم
میکاپر : عزیزم خیلی خوشگل شدی مبارکت باشه امیدوارم خوشبخت بشی
بورا : ممنونم
رفتم بیرون که جین رو دیدم
جین : به به عروس خانم چه خوشگل شدی
بورا : مرسی
رفتیم و نشستیم تو ماشین
جین : میگم برم آبمیوه بگیرم
بورا : نه بابا اون سری رفتی گرفتی بدبخت شدیم وگرنه الان خوب بود بچه داشته باشیم
جین : شوخی کردم بابا
بورا : (خنده)
رفتیم وارد تالار شدیم من دست یونهی رو گرفتم و رفتیم پیش جین و عقد کردیم
چند سال بعد
نانا : مامانی (با لحن بچگونه)
بورا : جونم دخترم
نانا : بریم پارک
بورا : آره میخوای با امیلیا(بچه سانمین که الان ۴ سالشه) بریم
نانا : آره بریم (ذوق)
بورا : اوکی
رفتیم پارک که دیدم سانمین نشسته رو نیمکت
بورا : سلام رفیق
سانمین : سلام بورا
بورا : خب نانا امیلیا برین بازی کنین
نانا و امیلیا : چشم
بورا : ولی سانمین دیدی چقدر خوب تموم شد
سانمین : بهت گفتم همه چی درست میشه
جین و یونهی : مهمون نمیخواین ؟
بورا : چرا بشینین
جین : بچه ها کجان ؟
سانمین : اونور دارن بازی میکنن
نانا : نخیر اون دایی منه
امیلیا : نخیر اون بابای منه
بورا : نگاشون کن (خنده)
همه زدن زیر خنده
پایان
خب دوستان منتظر فیک جدید باشین ♡
۱۶.۴k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.