ادامه درخواستی چان
پارت آخر
۱ ساعت...۲ساعت...۳ساعت
که دیدم در باز شد سریع رفتم سمت در
*تا الان کج...ا.ت(نگران)
تا ا.ت درو باز کرد دیدم لباساش پارس
*ا.ت عزیزم خوبی(نگران)
ا.ت خودشو انداخت تو بغل چان
چان ا.ت رو نشوند رو مبل و دستش رو گرفت
*ا.ت عزیزم بجای گریه کردن بگو چیشده (بغض)
^چان...هق...عزیزم...هق...متاسفم (گریه)
*چرا ا.ت چیشده(بغض)
^من...هق...رفتم سوپری...بعد که داشتم...هق...میومدم...یه پسر...هق جلوم رو گرفت...هق(گریه)
*خ...خب
^اون...اون بهم...(یهو گریش شدت گرفت و نتونست حرف بزنه)
چان که فهمید چیشده ا.ت رو سريع بغل گرفت
*عزیزم...تموم شد ...نترس(گریه)
^چان...هق...من...هق...لیاقت تو رو ندارم(گریه شدید)
ازم...جدا شو...هق
چان ا.ت رو از خودش فاصله داد و گفت
*ا.ت دیگه...دیگه این حرف رو نزن
تو اینکار رو نکردی
لطفا قشنگم دیگه این حرف رو نزن(بغض)
^چراااا...تو باید یکی بزنی تو گوشم و بعد هم بری...ترکم کنی(داد و گریه)
*نه ا.ت لطفا...بس کن ...من تو رو دوست دارم...گریه نکن...قلبم درد میگیره
حالا هم پاشو...پاشو بریم رو تخت(بغض)
ا.ت رو بغل کرد بردش رو تخت و بهش قرص داد
^عشقم...ببخشید
*هییییس...تو کاری نکردی فدات بشم
ولی قول میدم...قول میدم اون مرتیکه عوضی رو پیدا کنم و بکشمش
بعد هم چان ا.ت رو بغل کرد و کمکم به خواب عمیقی رفتن
پایان🖤🤎🖤
۱ ساعت...۲ساعت...۳ساعت
که دیدم در باز شد سریع رفتم سمت در
*تا الان کج...ا.ت(نگران)
تا ا.ت درو باز کرد دیدم لباساش پارس
*ا.ت عزیزم خوبی(نگران)
ا.ت خودشو انداخت تو بغل چان
چان ا.ت رو نشوند رو مبل و دستش رو گرفت
*ا.ت عزیزم بجای گریه کردن بگو چیشده (بغض)
^چان...هق...عزیزم...هق...متاسفم (گریه)
*چرا ا.ت چیشده(بغض)
^من...هق...رفتم سوپری...بعد که داشتم...هق...میومدم...یه پسر...هق جلوم رو گرفت...هق(گریه)
*خ...خب
^اون...اون بهم...(یهو گریش شدت گرفت و نتونست حرف بزنه)
چان که فهمید چیشده ا.ت رو سريع بغل گرفت
*عزیزم...تموم شد ...نترس(گریه)
^چان...هق...من...هق...لیاقت تو رو ندارم(گریه شدید)
ازم...جدا شو...هق
چان ا.ت رو از خودش فاصله داد و گفت
*ا.ت دیگه...دیگه این حرف رو نزن
تو اینکار رو نکردی
لطفا قشنگم دیگه این حرف رو نزن(بغض)
^چراااا...تو باید یکی بزنی تو گوشم و بعد هم بری...ترکم کنی(داد و گریه)
*نه ا.ت لطفا...بس کن ...من تو رو دوست دارم...گریه نکن...قلبم درد میگیره
حالا هم پاشو...پاشو بریم رو تخت(بغض)
ا.ت رو بغل کرد بردش رو تخت و بهش قرص داد
^عشقم...ببخشید
*هییییس...تو کاری نکردی فدات بشم
ولی قول میدم...قول میدم اون مرتیکه عوضی رو پیدا کنم و بکشمش
بعد هم چان ا.ت رو بغل کرد و کمکم به خواب عمیقی رفتن
پایان🖤🤎🖤
۸.۹k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.