افسانه ماه🌙 درآغوش خورشید☀ پارت آخر💜 نکته ( آخرش بخون🙂)
ات: ( دیدم باید از یک کوه بالا برم بابدختی رفتم بالا)
ات: ( بالاخره دیدمش)
ات: سلام می شنوم
هیو سوک: سلام خوب می خوای بشنوی
هیو سوک: می دونی چیه من از اول از تو متنفر بودم😈
هیوسوک: تو شاگرد اول شدی پروژت جهانی می شد تو شیان از من گرفتی
من می دونستم شیان تو رو دوست داره برای همین بهت نزدیک شدم که ازت بگیرم
حالم از تو بهم می خوره دوتا از استادا تو رو دوست دارن😠رئیس شرکت دوست داره از طرفی بعد از شیان با هی جو دوست داشتی
هیو سوک: ببین من نمیزارم شیان ازم بگری فهمیدی😠😠😠
ات:( بدنم ضعیف بود هیو سوک داشت منو میزد )
هیو سوک: بدنت ضعیفه چون داغونت کردم😏
ات: (لب پرتگاه بودم فهمیدم اینجا یک ابشار)
هیو سوک: حالم از تو بهم می خوره فهمیدی
هیو سوک ات پرت کرد از آبشار
دیگری اتی وجود ندارد
ات خیلی هیوسوک دوست داشت
گاهی بهترین و عزیزترین کسات ضربه ای میزنن که نابود میشی💔💔
.ات فکر میکرد بالاخره عشق و دوست را تجربه
اما نشد
اری هرگز ماه نتوانست در آغوش خورشید عشقش برسد
( خوب🙂🙂 فصل جدید اسمش افسانه آبشار عشق😊 اگه دوست دارین بگید بزارم من یک تیزرش میزارم😉شاید خوشتون اومد😊)
ات: ( بالاخره دیدمش)
ات: سلام می شنوم
هیو سوک: سلام خوب می خوای بشنوی
هیو سوک: می دونی چیه من از اول از تو متنفر بودم😈
هیوسوک: تو شاگرد اول شدی پروژت جهانی می شد تو شیان از من گرفتی
من می دونستم شیان تو رو دوست داره برای همین بهت نزدیک شدم که ازت بگیرم
حالم از تو بهم می خوره دوتا از استادا تو رو دوست دارن😠رئیس شرکت دوست داره از طرفی بعد از شیان با هی جو دوست داشتی
هیو سوک: ببین من نمیزارم شیان ازم بگری فهمیدی😠😠😠
ات:( بدنم ضعیف بود هیو سوک داشت منو میزد )
هیو سوک: بدنت ضعیفه چون داغونت کردم😏
ات: (لب پرتگاه بودم فهمیدم اینجا یک ابشار)
هیو سوک: حالم از تو بهم می خوره فهمیدی
هیو سوک ات پرت کرد از آبشار
دیگری اتی وجود ندارد
ات خیلی هیوسوک دوست داشت
گاهی بهترین و عزیزترین کسات ضربه ای میزنن که نابود میشی💔💔
.ات فکر میکرد بالاخره عشق و دوست را تجربه
اما نشد
اری هرگز ماه نتوانست در آغوش خورشید عشقش برسد
( خوب🙂🙂 فصل جدید اسمش افسانه آبشار عشق😊 اگه دوست دارین بگید بزارم من یک تیزرش میزارم😉شاید خوشتون اومد😊)
۲۱.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.