تفرقه..
تفرقه..
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت⁴
ویو یانگهی
با کیفم زدم بهش و خواستم از کنارش رد بشم که بازوم و گرفت
€کجا میری؟
÷باید به کسی توضیح بدم؟
€گفتم کجا میری..جواب یه سوال کمتر از این همه جر و بحثه
÷منم گفتم..لزومی نمیبینم به کسی بگم کجا میرم..اونم تو بریم سونهی
بازوم و ول کرد منم دست سونهی و گرفتم و رفتیم به سمت خونه..چه پسر سمجیه..اَهاَهاَه
ویو سونهی
بلخره رسیدیم خونشون خونه قشنگی بود یانگهی رفت منم حواسم نبود. وسط سالن بودم که با صدای یه پسر به خودم اومدم
^تو..باید..سونهی باشی..درسته؟
×آمم..بله..و شما؟
^آهان..من برادر بزرگتر یانگهی هستم..دائهجونگ
^اوممم..خوشبختم
بعدش سریع رفتم تو آشپزخونه بلکه مامانش و پیدا کنم که یه دختر دیگه که خیلی شبیه یانگهی بود و دیدم
《علامت یانگمی:#》
# سلام..تو کی هستی؟
×من..سونهی هستم دوست یانگهی..و..شما؟
# عوو..یانگهی گفته بود میخواد دوستش و بیاره..من یانگمی هستم..خواهر دوقلوی یانگهی
×ا..اهان..یانگهی کوشش؟
# بیا تا بهت بگم
من و برد طبقه ی بالا در یه اتاق سفید و زد بعدش صدای یانگهی و شنیدم که گفت بفرمایید تو
# سونهی راه و گم کرده بود..باهم برخورد کردیم و هم رو شناختیم.
÷عوو..سونهی بیا تو..یانگمی تو نمیای تو؟
# نه من باید برم
÷کجا؟
# با یکی قرار دارم
÷آ..آهاااان..اوکی بای..میبینمت
# باشه خدافظ.
ویو یانگمی
رفتم بیرون اتاق و به بورام زنگ زدم..قرار بود امروز باهم با دنبی بریم کافه
🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭
به بخشندگی خودتون ببخشید
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت⁴
ویو یانگهی
با کیفم زدم بهش و خواستم از کنارش رد بشم که بازوم و گرفت
€کجا میری؟
÷باید به کسی توضیح بدم؟
€گفتم کجا میری..جواب یه سوال کمتر از این همه جر و بحثه
÷منم گفتم..لزومی نمیبینم به کسی بگم کجا میرم..اونم تو بریم سونهی
بازوم و ول کرد منم دست سونهی و گرفتم و رفتیم به سمت خونه..چه پسر سمجیه..اَهاَهاَه
ویو سونهی
بلخره رسیدیم خونشون خونه قشنگی بود یانگهی رفت منم حواسم نبود. وسط سالن بودم که با صدای یه پسر به خودم اومدم
^تو..باید..سونهی باشی..درسته؟
×آمم..بله..و شما؟
^آهان..من برادر بزرگتر یانگهی هستم..دائهجونگ
^اوممم..خوشبختم
بعدش سریع رفتم تو آشپزخونه بلکه مامانش و پیدا کنم که یه دختر دیگه که خیلی شبیه یانگهی بود و دیدم
《علامت یانگمی:#》
# سلام..تو کی هستی؟
×من..سونهی هستم دوست یانگهی..و..شما؟
# عوو..یانگهی گفته بود میخواد دوستش و بیاره..من یانگمی هستم..خواهر دوقلوی یانگهی
×ا..اهان..یانگهی کوشش؟
# بیا تا بهت بگم
من و برد طبقه ی بالا در یه اتاق سفید و زد بعدش صدای یانگهی و شنیدم که گفت بفرمایید تو
# سونهی راه و گم کرده بود..باهم برخورد کردیم و هم رو شناختیم.
÷عوو..سونهی بیا تو..یانگمی تو نمیای تو؟
# نه من باید برم
÷کجا؟
# با یکی قرار دارم
÷آ..آهاااان..اوکی بای..میبینمت
# باشه خدافظ.
ویو یانگمی
رفتم بیرون اتاق و به بورام زنگ زدم..قرار بود امروز باهم با دنبی بریم کافه
🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭
به بخشندگی خودتون ببخشید
۲.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.