تو را آن گونه می خواهم؛ که زندانِ زلیخا را!
تو را آن گونه می خواهم؛ که زندانِ زلیخا را!
کمک کن…
آهِ تو جانا؛ بگیرد دامنِ ما را!
ندارم هیچ امیدی؛ به این دنیای تبعیدی
که من از بد بیابانی؛ گرفته ام راهِ دریا را… دریا را…
چنان از دیدنت دورم؛ که باور کرده ام، کورم!
تو کاری کن؛ بدونِ تو، نبینم صبحِ فردا را…
برف آمد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…
برف آمد… برف آمد… یک زمستان؛ گم شدم!
برف آمــد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…
#تکست_خاص #عشق #عاشقانه #پست_جدید #love #تنهایی #تکست_ناب
کمک کن…
آهِ تو جانا؛ بگیرد دامنِ ما را!
ندارم هیچ امیدی؛ به این دنیای تبعیدی
که من از بد بیابانی؛ گرفته ام راهِ دریا را… دریا را…
چنان از دیدنت دورم؛ که باور کرده ام، کورم!
تو کاری کن؛ بدونِ تو، نبینم صبحِ فردا را…
برف آمد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…
برف آمد… برف آمد… یک زمستان؛ گم شدم!
برف آمــد؛ پشتِ ردَّت، درخیابان گم شدم…
#تکست_خاص #عشق #عاشقانه #پست_جدید #love #تنهایی #تکست_ناب
۳.۰k
۰۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.