خاطره دبیرستان
خاطره دبیرستان
پارت ۲۵
ویو ا/ت
همین طوری با مامان کوک حرف میزدم که دست یکی رفت دور کمرم نگام رو دادم به اون طرف
کوک: مامان شلوغش نکن هنوز بچه که به دنیا نیومده
خانم جئون: باشه پسرم
ا/ت: عام با اجازتون من برم
میخواستم برم که کوک محکم از دستم گرفت کشوند سمت خودش منم با تعجب بهش نگاه میکردم
خانم جئون: ثابت کن که دوسش داری(جدی)
دیدم کوک جلوی همه ی ندیمه ها منو بوسید مک عمیقی زد و با زبونش لبم رو لیسید بعد ولم کرد از خجالت قرمز قرمز شده بودم سرم رو انداختم پایین تو جام خشکم زده بود
خانم جئون: اووو خوبه من دیگه مزاحمتون نمیشم فقط پسرم کارای بد نکنی ها عروسم باردار(چشمک )
کوک: مامان خوب شد گفتی اصلا نمیدونستم
خانم جئون: (خنده) باشه من رفتم بای بای
دیدم عینکش رو زد کتی که روی لباس سفیدش پوشیده بود رو درست کرد جلوی دم در بود که برگشت و ب.وس هوایی فرستاد منم واقعا تبدیل به گوجه شده بودم که حس کردم کسی منو بلند کرد
ا/ت: چیکار میکنی دیونه بزارم پایین(خنده)
کوک: نوچ نمیزارم (خنده بلند)
در اتاق رو باز کرد آروم منو گذاشت رو تخت
کوک : راستش ا/ت نمیدونم چطور بهت معذرت خواهی کنم من همه تلاشم رو میکنم تا تو منو ببخشی که نزاشتم حرفش رو کامل کنه ل.بم رو گذاشتم رو ل.باش که اونم از کمرم گرفت و شروع کردیم به ب.وسیدن هم (ادمین: حیونکی یوجین بچم 🥺 الهی دورت بگرده مادر ) بعد از اینکه تموم کردیم از هم جدا شدیم به چشم های هم نگاه کردیم
کوک: این یعنی قبول میکنی ؟(مظلوم)
ا/ت: اره
وقتی اینو گفتم محکم بغلم کرد
ا/ت: آیی دیونه مثلا باردارم هاااا(کمی داد)
کوک: وایی یادم رفت(خنده خرگوشی)
خیلی وقت بود این خندش رو ندیده بودم
___
ویو لیا
دلم برای ا/ت تنگ شده بود(ادمین: ببین ا/ت دلش برای تو تنگ شده اسکل 😒)
یوجین: لیا (جدی)
لیا: بله
یوجین: ا/ت خیلی خوشبته راست میگفتی کاش از اولشم میزاشتم ا/ت بره پیشش(بغض)
لیا: هی هی گریه نکن اون یه خاطره بود بهتره دیگه ولش کنی
لیا: چطوری ؟ برای اولین بار دیدمش انگار یه پرنسس کوچولو بود با اون قیافه کیوتش اولین باری که رقصیدیم چطوری ولش کنم(گریه شدید)(ادمین: گریه نکن بچم اشکال ندارن این همه آدم منتظر توعن مگه نه بچه ها؟😄)
لیا: باشه باشه آروم باش آروم
گرفتم بغلم
_
ویو ا/ت (قیافه ی ادمین: 😒)
صبح پاشدم دیدم کوک با کیوت ترین شکل خوابیده منم بغل کرده کیوت
دستش رو آروم از دور کمرم باز کردم آروم رفتم دست شویی
از دست شویی اومدم بیرون که...
ادامه دارد...
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍✨
پارت ۲۵
ویو ا/ت
همین طوری با مامان کوک حرف میزدم که دست یکی رفت دور کمرم نگام رو دادم به اون طرف
کوک: مامان شلوغش نکن هنوز بچه که به دنیا نیومده
خانم جئون: باشه پسرم
ا/ت: عام با اجازتون من برم
میخواستم برم که کوک محکم از دستم گرفت کشوند سمت خودش منم با تعجب بهش نگاه میکردم
خانم جئون: ثابت کن که دوسش داری(جدی)
دیدم کوک جلوی همه ی ندیمه ها منو بوسید مک عمیقی زد و با زبونش لبم رو لیسید بعد ولم کرد از خجالت قرمز قرمز شده بودم سرم رو انداختم پایین تو جام خشکم زده بود
خانم جئون: اووو خوبه من دیگه مزاحمتون نمیشم فقط پسرم کارای بد نکنی ها عروسم باردار(چشمک )
کوک: مامان خوب شد گفتی اصلا نمیدونستم
خانم جئون: (خنده) باشه من رفتم بای بای
دیدم عینکش رو زد کتی که روی لباس سفیدش پوشیده بود رو درست کرد جلوی دم در بود که برگشت و ب.وس هوایی فرستاد منم واقعا تبدیل به گوجه شده بودم که حس کردم کسی منو بلند کرد
ا/ت: چیکار میکنی دیونه بزارم پایین(خنده)
کوک: نوچ نمیزارم (خنده بلند)
در اتاق رو باز کرد آروم منو گذاشت رو تخت
کوک : راستش ا/ت نمیدونم چطور بهت معذرت خواهی کنم من همه تلاشم رو میکنم تا تو منو ببخشی که نزاشتم حرفش رو کامل کنه ل.بم رو گذاشتم رو ل.باش که اونم از کمرم گرفت و شروع کردیم به ب.وسیدن هم (ادمین: حیونکی یوجین بچم 🥺 الهی دورت بگرده مادر ) بعد از اینکه تموم کردیم از هم جدا شدیم به چشم های هم نگاه کردیم
کوک: این یعنی قبول میکنی ؟(مظلوم)
ا/ت: اره
وقتی اینو گفتم محکم بغلم کرد
ا/ت: آیی دیونه مثلا باردارم هاااا(کمی داد)
کوک: وایی یادم رفت(خنده خرگوشی)
خیلی وقت بود این خندش رو ندیده بودم
___
ویو لیا
دلم برای ا/ت تنگ شده بود(ادمین: ببین ا/ت دلش برای تو تنگ شده اسکل 😒)
یوجین: لیا (جدی)
لیا: بله
یوجین: ا/ت خیلی خوشبته راست میگفتی کاش از اولشم میزاشتم ا/ت بره پیشش(بغض)
لیا: هی هی گریه نکن اون یه خاطره بود بهتره دیگه ولش کنی
لیا: چطوری ؟ برای اولین بار دیدمش انگار یه پرنسس کوچولو بود با اون قیافه کیوتش اولین باری که رقصیدیم چطوری ولش کنم(گریه شدید)(ادمین: گریه نکن بچم اشکال ندارن این همه آدم منتظر توعن مگه نه بچه ها؟😄)
لیا: باشه باشه آروم باش آروم
گرفتم بغلم
_
ویو ا/ت (قیافه ی ادمین: 😒)
صبح پاشدم دیدم کوک با کیوت ترین شکل خوابیده منم بغل کرده کیوت
دستش رو آروم از دور کمرم باز کردم آروم رفتم دست شویی
از دست شویی اومدم بیرون که...
ادامه دارد...
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍✨
۱۸.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.